بایک خروش قهرمانانه بمن آب میدهی
از جان ابر بروی زمین ناب میدهی
با اعتراض و اعتصاب و با اتحاد خود
آزادی و رهائی بمردم بیتاب میدهی
گر عشق وسوسه گر بوسه چید و رفت
برگو باو تو جان به پیکر مهتاب میدهی
در رقص با شکوه قو به دریاچهء خیال
پر رنگی از حریر آبی شبتاب میدهی
گر شیخ حمله کرد و خون جوانان بخاک ریخت
با شعله های خشم باو آتش جانتاب میدهی
چون اخگر غزل به خون دل آغشته میشود
برخیز به این قیام که جان جهانتاب میدهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر