شهادت

۲ نظر:

  1. چرا مسیحیت ستیز معروف و حافظ کل قرآن و نويسنده درمان با قرآن چاپ 28 و دعاهای اورژانسی یا (نامه هایی شگفت انگیز به همسرم) ومفسر و مترجم قرآن (محمد رضا کریمی بختیاری) مسیحی شد؟؟؟؟!!!!!!!!
    مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا
    سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

    جان و دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
    یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

    کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
    کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
    اين شعر در مورد من به حقيقت پيوست ...17 سال نماز خواندم دعا كردم روزه گرفتم به جهاد رفتم مجروح شدم خمس دادم صدقه دادم چقدر ختم هاي با حال انجام دادم مسجد برپا كردم بسيج ساختم آموزش قرآن دادم ،حافظ كُل قرآن بوده ام (به 14 روايت )، كتابهاي زيادي از جمله درمان با قرآن و عترت و در برابر خدا، نوشتم قرآن نهج البلاغه صحيفه سجاديه رابراي اولين بار در دنيا به زبان اسپرانتو ترجمه كردم و 30 اثرديگر ...تحصيلات عاليه در داخل و خارج از كشور در رشته الهيات داشته ام عضو جامعه بين المللي اسپرانتيست هاي جهان واقع در هلند هستم و... تا شايد خدا حرفم را بشنود و به دادم برسد و از بار گناهانم نجاتم دهد. اما هيچ كس به دادم نرسيد ( فقط يك شب و فقط يك بار به عيسي مسيح متوسل شدم و به او اعتماد كردم . خداوند در همان شب توسط يك رؤيا (قدرت مافوق طبيعت( مرا از بار گناهانم آزاد كرد ، مرگ روحاني را از من گرفت و به جايش شربت حيات جاويد را به من نوشانيد و يك آرامش دايمي و عجيب و غريب به من داده است كه حاضر نيستم آنرا با چهل پادشاهي عوض كنم ؛ در آخر وعده هاي عجيب و غريبي به من داد كه زبانزد خاص و عام خواهد شد.باور كنيد ...اكنون آن آب حيات جاويد را هم بدون هيچ چشمداشتي به شما تعارف مي كنم . آري دوستان تنها راهش اينست كه تعصبات خود را كنار بگذاريد(تجربه 20 ساله من مي گويد) ودر صورت تمايل با من اين دعا را بكنيد تا شاهد معجزات زيادي در زندگي اتان شويد : ...ای پدر ما که در آسمانی من میدانم انسانی گناهکار هستم و اینرا نیز میدانم که تو خیلی دوستم داری و عیسی مسیح روی صلیب به خاطر گناهان من شهید شد و بعد از سه روز با لطف تو زنده شد اکنون من از گناهانم توبه میکنم .بیا و مرا نجات بده .در نام عیسی مسیح آمین
    ززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
    در یک شب بارانی زمستان 1384 هجری شمسی مصادف با آغاز سال 2006 میلادی بود .بعد از اینکه نماز شب را خواندم غمگین و نگران به بسترم رفتم ، با خدا در حال مناجات بودم که حس کردم کسی با من صحبت می کند . ندائی را شنیدم که به من گفت :برخيز و تمام گناهانت را بشمار (اعتراف کن ) و سپس از آنها توبه کن . من نیز چنین کردم .خواب مرا در ربود ولی هنوز نگران بودم ؛ خواب دیدم افراد زیادی مرا تعقیب می کنند و با تیرهای آتشین مرا هدف قرار داده اند . تعقیب و گریز دو ساعتی به طول انجامید و من در یک بن بست قرار گرفتم آنسوی من سد عمیقی قرار داشت ناگاه مردی قوی هیکل و ستبر از میان آنها آمد و مرا روی دستانش چرخاند وسپس در آن سد عمیق و طوفانی انداخت .همینطور که داشتم به درجه آخر غرق شدن می رسیدم ناخوداگاه فریاد زدم "بنام عيسي مسيح " ناگهان دیدم دو دست از پشت مرا گرفت و گفت : نترس... سپس مرا بجای امنی برد و به من فرمود گناهانت را بخشیدم ، شیطان را برایت سرکوب کردم و آب حیات جاویدان را به تو چشاندم . ده درجه ای سرم را برگردانیدم و جلال خدا را دیدم .از خواب پریدم .
    باور نمی کردم اول هاج و واج به اطراف نگاه کردم بعد از آن بود که وعده های خدا را در خواب چند لحظه پیشم به یاد آوردم :"گناهانت را بخشیدم و..." از خوشحالی زایدالوصفی تن مجروح خود را به در و دیوار می کوبیدم و خدا را شکر می کردم و از شادی بسیار فریاد می زدم :"مامان ، بابا ، آبجی ، خدا زنده است.گناهانم را آمرزید" .از آن روز به بعد آنقدر شادی و برکت روانه زندگی سراسر ماتمم سرازیر شده که نگو و نپرس .با فیض و توفیق خداوند رستگار شدم . من همواره ازعشق و محبت خدا نسبت به خودم شگفت زده می شوم .من می خواهم در بزرگی خدا محو شوم ، گم شوم....

    پاسخحذف