شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۷

چه شد به این حال و روز افتاده ایم؟

چه شد به این حال و روز افتاده ایم؟
در دوره ای از زمان که کشورهای پیشرفته چشم اندازشان تسخیر کرات آسمانی است، چه شد که پدران ما نور را بیرون راندند و به استقبال از ظلمت رفتند؟
می بینیم دنیا در حال تکامل و پیشرفت است، پدران ما در کجای تاریخ جا مانده بودند که برای تکامل شان، باید پس می رفتند. چه درسی را از تاریخ نگرفته بودیم که تاریخ باید برایمان تکرار می شد؟
تا زمانی که جواب این پرسش برای ما روشن نشود:
تا زمانی که ندانیم چرا پدران ما شاه را بیرون راندند و شادی کنان به استقبال دجال شتافتند،
حال و روز ما برای هزاران سال پیش روی همین خواهد بود که هست، حتی بعد از عوض شدن رژیم که بزودی صورت خواهد گرفت.
هموطن ، حال و روز ما مانند مریضی است در اورژانس که برای آرام کردن درد او در ابتدا به او مسکن می دهند تا درد او آرام شود و سپس با آزمایشات مختلف (خون و غیره ) علت درد او را مشخص می کنند و به علاج می پردازند.
تا زمانی که بیماری ما تشخیص داده نشده است آنچه در بیمارستان بما می دهند - برای تسکین درد ماست و نه شفای درد ما. میفهمی چه می خواهم بگویم؟
برای علاج باید علت درد را پیدا کنند. جامعه ایران به شدت مریض است. جامعه ایران در اورژانس قرار دارد. بزودی سر در بیمارستان عوض خواهد شد.
بزودی خامنه ای برداشته می شود و شاهزاده رضا پهلوی، ولیعهد به حق ایران جای ایشان را خواهند گرفت ولی این یک مُسَکِن است نه علاج.
با عوض کردن سر در بیمارستان ، مریض ها شفا نخواهند یافت. با عوض کردن پرسنل بیمارستان، ما شفا نخواهیم یافت.
ما زمانی شفا خواهیم یافت که علت دردمان شناخته شود. علت درد که شناخته شد، علاج آسان است.
هم میهن، دردی در ماست، ما دریک جایی از تاریخ درجا می زنیم که نور را بیرون راندیم و به استقبال ظلمت شتافتیم.
هم میهن من
۱۴۰۰ سال است که ایرانی درد می کشد. ۱۴۰۰ سال است کشور ما، بیمارستان شده است.
۱۴۰۰ سال است ما در اورژانس به سر می بریم. هرگاه به اوج درد می رسیم و فریاد می زنیم، مسکنی به ما می دهند و ما برای چند صباحی آرام می گیریم.
ولی علت درد، همچنان در ما باقی است.
مشکل ما این است که ما « علت » دردمان را دوست داریم ، ما به علت دردمان عادت کرده ایم.
علت همه واماندگی و عقب ماندگی ما در این ۱۴۰۰ ساله، این است که ( هم ) می خواهیم از دردمان رهایی یابیم و ( هم ) به « علت » دردی که داریم عادت کرده ایم.
ما درد نمی خواهیم ولی عادتمان که درد آفرین است را دوست داریم.
ما آنقدر به علت درد خود خو گرفته ایم که اگر کسی علت دردمان را بما بگوید بر او پرخاش میکنیم و می گوئیم به اعتقادات ما کار نداشته باش.
هم میهن من، تا زمانی که نام مان عربی است، قبله گاه مان عربی است، خطبه عقد زناشویی مان عربی است، قانون مان عربی است، افکارمان عربی است و با خدای خود به زبان عربی راز و نیاز می کنیم و به افتخار میگوئیم الحمدو لله من مسلمانم،
ولی از کورش و منشور کورش صحبت می کنیم ما درد داریم.
فرهنگ عرب و منشور کورش ، با هم سازگاری ندارند و درد ما در همینجاست.
شفای بیماری ما، منشور کورش است ولی ما به مسلمانی عادت کرده ایم، درد ما کشمکش بر سر این دوراهی ناخوشآیند است .
امروز روز تصمیم است هم میهن .
بی پرده بنویسم: ما از منشور کورش و حقوق بشر صحبت می کنیم ولی به راهی کثیف عادت کرده ایم که اختلاس است و چپاول و تجاوز و کشتار ولی برچسب زیبای برابری و برادری و عدالت و رحمان رحیم بر آن خورده است.
دین اسلام کثیف ترین ……مزخرف ترین …..فاسد ترین ..... ظالمترین ……اهریمنی ترین ……متجاوز ترین ......جانی ترین . دروغگو ترین .......فریبکار ترین ......زور گو ترین و خود خواه ترین دین بر روی کره زمین است……
دین اسلام بی رحم ترین ........خون ریزترین ........بی منطق ترین دین است……
دین اسلام در چهار کلام خلاصه می شود : خونریزی، غارت ، بی عدالتی و شهوت.
عدل و عدالت و رحم و مروت در اسلام وجود ندارد.
ما نمی توانیم هم فرهنگ عرب داشته باشیم و هم خود را ایرانی بخوانیم و از منشور کورش صحبت کنیم .
هم میهن من درمان ما ، درآوردن غده سرطانی اسلام است .
اگر مردم اسپانیا توانستند این غده کثیف را بیرون بیاورند و دین قبل خود را جایگزین این دین کشتارگر کنند، ما هم می توانیم.
علاج ما در این است: بیائید هر کدام ما ، یک رضا شاه باشیم.
برداشت از گفته های هومر آبرامیان،

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر