سازمان امنیت شوروی در طراحی و سازماندهی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را آشکار می کند. این کتاب همچنین از کمک های آشکار و پنهان این سازمان مخوف برای رسیدن سید علی خامنه ای به مقام ولی مطلقه فقیه در ایران، پرده بر می دارد. در هر یک از فصل های ده گانه این کتاب با یکی از رازهای سر به مهر و معما های ترسناک در تاریخ انقلاب اسلامی در ایران مواجه خواهید بود که علاوه بر رمز گشایی از این اسرار، طرح پیچیده سازمان امنیت شوروی در استفاده از روحانیون برای روشن کردن آتش انقلاب و سرنگونی شاه بررسی خواهد شد. رفیق آیت الله بر پایه اسنادی که برخی از آنها برای نخستین بار منتشر می شود، به نقش کا گ ب در انقلاب ایران در نبرد با غرب پرداخته شده است.
پیشگفتار کتاب رفیق آیت الله
یکصد سالی هست که سرنوشت، بازی تلخی را با سرزمین کهن آریایی ما سر گرفته است. بادهای حوادثی غریب ما مردم ایران را در تعلیقی تاریخی نگاه داشتهاند. دردی مشترک که حالا به آن معتاد شدهایم و دست در گریبان ماندن با روزمرگیهایمان، حتی قدرت اینکه به نقطه آغاز این درد مشترک بیاندیشیم را از ما گرفته است. شاید اگر پدرانمان ریشه این درد مشترک را مییافتند، امکان پرداختن به چاره آن نیز پدیدار می شد. آنچه در پیش رو دارید، چکیده دو دهه دویدن به دنبال پاسخ برای پرسشهایی است که نیمی از زندگیام را با آن زیسته بودم. در نهایت چهار سال پیش وقتی نوشتن این کتاب را شروع کردم، انتظار خیلی چیزها را داشتم. انتظار داشتم این کتاب به زندگینامه یک دیکتاتور ستمگر و یا کشف یک شبکه کهنسال جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شود. ولی اینکه کتاب رفیق آیت الله تبدیل به شاید بزرگترین مجموعه تحقیقاتی برای رمزگشایی از تاریکترین پروندههای سیاسی-جنایی تاریخ ایران شود، حتی در وحشیترین تصوراتم نیز نمی گنجید. امروز با اعتماد به نفس میگویم که درد تاریخی مردم سرزمینمان را شناختهام و در این تردید ندارم همه آنها که تا پایان این کتاب همسفرم باشند، دیدگاهی نوین به آنچه بر ملت ما در یکصد سال گذشته رفته است، خواهند داشت. مشکل اینجا بود که ریشه این درد مشترک را نه در درون سرزمین ما، که فرسنگها دورتر در قلب همسایه شمالی ایران، در کشور پهناور روسیه باید جستجو میکردیم. آنجا که در سال ۱۹۰۵ میلادی برابر با ۱۲۸۴ خورشیدی، جرقههای یک انقلاب در روسیه تزاری زده شد. دوازده سال پس از آن، شعلههای انقلاب بولشویکی ابتدا دامان مردم این سرزمین پهناور را فراگرفت و سپس به جان ایران کهن و دیگر مناطق کره خاکی افتاد و تاریخ، فرهنگ و هویت آنها را خاکستر کرد. کتاب رفیق آیت الله در ده فصل به بررسی اسناد مربوط به نقش کلیدی سازمان امنیت شوروی در طراحی و اجرای انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی و پس از آن کمکهای آشکار و پنهان این سازمان مخوف برای رسیدن سیدعلی خامنهای به مقام ولی مطلقه فقیه در ایران، میپردازد. در هر یک از فصلهای دهگانه این کتاب با یکی از رازهای سر به مهر و معماهای ترسناک در تاریخ انقلاب اسلامی مواجه خواهید بود که علاوه بر رمزگشایی از آنها تلاش شده است تا امکان تحقیق مستقل و موضوعی برای پژوهشگران در آن زمینه خاص نیز فراهم گردد
در «فصل نخست» به تاریخچه جنگ سرد پرداخته شده است که ریشه آن در رقابتهای بین دو قدرت بزرگ پیروز در جنگ جهانی اول یعنی روسها و بریتانیاییها برای تصرف هر چه بیشتر قلمرو امپراطوری عثمانی بود. عثمانیها بازنده بزرگ جنگ بودند و ارزشمندترین غنایم به جا مانده از ارتش شکست خورده آنها، سرزمینهای تاریخی خاورمیانه و شمال آفریقا بود. وقوع انقلاب بولشویکی در روسیه که با پایان جنگ جهانی اول همزمان شده بود، این فرصت را در آغاز از روسها گرفت که بتوانند بخشی از این قلمرو ارزشمند را تصاحب کنند و بدین ترتیب انگلستان و فرانسه دو قدرتی بودند که بیشترین سهم را از خاورمیانه بودند. روسها پس از انقلاب ۱۹۱۷ میلادی با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، دوباره نگاهشان به بیرون مرزهای این امپراطوری نوپا افتاد. نفوذ خزنده آنها در قلمروهای امپراطوری عثمانی، از بینالنهرین تا فلسطین و از مراکش تا مصر شتاب گرفت. با شروع جنگ جهانی دوم، به بهانه اینکه ایران حامی آلمان نازی در جنگ بود، ارتشهای شوروی و بریتانیا از شمال و جنوب به ایران وارد شدند و تمام کشور را اشغال کردند. هجوم محرمانه و گسترده جاسوسها و کارشناسان سازمان امنیت شوروی به ایران در پوشش ارتش سرخ شوروی، این فرصت را برای روسها فراهم کرد تا در تمام لایههای اجتماعی در گستره جغرافیایی سرزمین ایران نفوذ کنند. پس از پایان جنگ جهانی دوم ارتش بریتانیا بلافاصله از ایران خارج شد. ارتش سرخ شوروی هم با فشارهای بین المللی و به ویژه فشار ایالات متحده آمریکا مدتی بعد خاک ایران را ترک کرد اما ارتش محرمانه جاسوسهای سازمان امنیت شوروی هیچگاه ایران را ترک نکردند و ثمره سه دهه عملیات آنها برای جذب نیروهای وفادار به شوروی و تربیت آنها برای تغییر رژیم در ایران، انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی بود. آنچه در این دوران تلخ بر ایران، خاورمیانه و شمال آفریقا گذشت، در این فصل تصویر شده است.
در «فصل دوم کتاب» با استناد به اسناد محرمانهای که برای نخستین بار در این مجموعه منتشر میشود، اسامی برخی از شخصیتهای قدرتمند سیاسی ایران که توسط سازمان امنیت شوروی برای روزهای انقلاب و پس از آن در مسکو تعلیم دیده بودند، به همراه زندگینامهای مرتبط با فعالیتهایشان در خدمت به روسها، ارائه شده است. همچنین خواهیم دید که عملا هر سه جریان تاثیرگذار در حلقه بسته قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران در سه دهه گذشته، در خدمت سازمان امنیت شوروی بودهاند. سیدعلی خامنهای که رهبری جناح محافظهکار حکومتی را در اختیار دارد، سیدمحمد موسوی خوئینیها که پدر معنوی اصلاحطلبان حکومتی در ایران است و همچنین مجموعهای از مشاوران نزدیک محمود احمدینژاد از جمله کامران دانشجو، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی که جناح محافظهکاران جدید را در ایران شکل دادهاند، همگی فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو میباشند که از سال ۱۹۶۰ میلادی تا به امروز، مرکز رسمی تربیت جاسوس برای روسها بوده است.
«فصل سوم کتاب» به معرفی دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان دانشگاه دوستی ملل در مسکو میپردازد و تاریخچهای از اقدامات این دانشگاه برای تربیت رهبران وفادار به اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه، آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی را بررسی میکند. دانشگاهی که به اعتراف افسران ارشد کا گ ب، توسط سازمان امنیت شوروی راهاندازی شده بود و علاوه بر مدیریت، پرسنل و استادان این دانشگاه، تمام دانشجویان خارجی آن نیز به عنوان جاسوس در خدمت سازمان امنیت شوروی بودهاند. در پایان فصل نگاهی گذرا به تاریخ یکصد ساله روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷ انداخته شده است تا سیاست نفوذ به خارج از مرزهای شوروی در دوره هر یک از رهبران آن معرفی شود. همچنین به رویاهای ولادیمیر پوتین برای بازگرداندن امپراطوری سوسیالیستی شرق به قدرت اشاره شده است.
در «فصل چهارم کتاب»، به فاز پایانی عملیات سازمان امنیت شوروی برای روشن کردن آتش انقلاب در ایران در تابستان سال ۱۳۵۷ خورشیدی، به ویژه حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان و کشتار هفده شهریور که نخستین رد پاهای سیدعلی خامنهای در تاریخ انقلاب اسلامی در آنها دیده می شود، پرداخته شده است. این دو حادثه بخشی از عملیات خرابکاری گسترده در شهرهای بزرگ ایران برای تضعیف حکومت شاهنشاهی بود که شبه نظامیان وفادار به روسها در کمپهای سازمان امنیت شوروی، سالها برای آن دوره دیده و تربیت شده بودند. اسناد و اعترافات افسران سازمان امنیت شوروی که از یک دهه برنامهریزی برای انجام چنین خرابکاریهایی پرده برمیدارد و همچنین اسنادی از تاریخ انقلاب اسلامی که گویای اقدامات یک تیم عملیاتی وفادار به سیدعلی خامنهای به سرپرستی مسعود کشمیری برای پاک کردن رد پای عاملان این جنایات می باشد، در این فصل دیده میشود.
«فصل پنجم» به تاریخچه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از زاویهای که تاکنون به آن پرداخته نشده است، اختصاص دارد. نحوه تشکیل هسته اولیه سپاه پاسداران که در آغاز نقش بازوی نظامی حزب جمهوری اسلامی را ایفا میکرد تا در ماههای نخست پس از انقلاب اسلامی، امکان رقابت با سازمانهای بزرگ و پر تعدادی همچون سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق را برای این حزب فراهم کند. سپاه پاسداران که با الگوگیری از نحوه تشکیل ارتش سرخ شوروی، از اراذل و اوباش در محلههای حاشیه شهرها و همچنین برخی جوانان معتقد مذهبی و ناآگاه نیرو میگرفت، خیلی زود توجه سازمان امنیت شوروی را جلب کرد تا آنجا که محمولههای اسلحه و مهمات سبک و سنگین از مسیر مسکو بدون هماهنگی با دولت بازرگان و یا دولت بنی صدر برای تجهیز سپاه پاسداران به ایران فرستاده شد. سپاه پاسداران که تبدیل به ارتش خصوصی خامنهای شده بود، جایگاهی برای بسیاری از جوانان انقلابی که پیش از انقلاب در کمپهای سازمان امنیت شوروی دوره دیده بودند، فراهم کرد.
نقش کلیدی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ماجرای حمله به سفارت ایالات متحده آمریکا در آبانماه ۱۳۵۸ خورشیدی، موضوع «فصل ششم» این کتاب می باشد. بر پایه اسناد معتبری که بیش از سه دهه پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران در دسترس قرار گرفته، نشان داده شده است که بسیاری از آنها که دانشجویان پیرو خط امام خوانده میشدند، از اساس دانشجو نبودند و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران بودند که با هدایت یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا، یعنی سیدمحمد موسوی خوئینیها این عملیات را به انجام رساندند. سازمان امنیت شوروی برنده بیچون و چرای ماجرای حمله به سفارت آمریکا و ۴۴۴ روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران بود. به این ترتیب کا. گ. ب بدون اینکه دستی آشکار از ماموران روس در این ماجرا دیده شود، به اسناد محرمانه سفارت ایالات متحده دست یافت، رویای شکست ناپذیری آمریکا را درهم شکست و ابرقدرت غرب را تحقیر کرد. مهمتر اینکه دست ایالات متحده از ایران کوتاه شد و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی بدون وجود هیچ رقیب چشمگیر سیاسی توانست انقلاب ایران را آنگونه که میخواست، تثبیت کند.
«فصل هفتم» کتاب پرده از یکی دیگر از رازهای بزرگ سیدعلی خامنهای بر می دارد. سازمان امنیت شوروی اطلاعاتی به دست آورده بود که برخی از افسران نیروی هوایی ارتش ایران در پی انجام کودتایی برای سرنگونی رژیم نوپای جمهوری اسلامی و خارج کردن قدرت از دست روحانیون انقلابی حاکم هستند. این اطلاعات در ساعت سه نیمه شب هجدهم تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی، در اختیار سیدعلی خامنهای قرار گرفت و وی بدون تلف کردن وقت در همان نیمه شب با دو تن از نزدیکترین و مورد اعتمادترین یارانش یعنی مسعود کشمیری مسئول بخش نیروی هوایی در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش و محسن رضایی مسئول اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تماس گرفت و از آنها خواست تا به خانه وی بروند. درهمان نیمه شب ستادی با عنوان ستاد ضد کودتای نوژه تشکیل دادند که مدیریت اجرایی آن به مسعود کشمیری سپرده شد و هدایت آنرا خامنهای به عهده داشت. ستاد ضد کودتای نوژه در مدت ده ماه فعالیت دست به یک پاکسازی و تسویه حساب بزرگ در درون ادارات دولتی و ارتش ایران زد تا به این ترتیب تمام نیروهایی که گمان میشد به انقلاب اسلامی و آرمانهای روحانیون انقلابی حاکم وفادار نیستند، اخراج شوند. پس از آن در آغاز سال ۱۳۶۰ خورشیدی، اعضای این ستاد که تیم ویژه عملیاتی سیدعلی خامنه ای بودند، به ارگانهای حساس حکومتی وارد شدند تا زمینه را برای فاز نهایی تثبیت انقلاب آماده کنند.
«فصل هشتم» کتاب به بازخوانی پرونده عملیاتهای تروریستی تابستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی و نقش مستقیم سیدعلی خامنه ای و یاران وفادارش در ستاد ضد کودتای نوژه در انجام این ترورها میپردازد. ترورهای تابستان سال شصت همزمان با طرح استیضاح بنیصدر در مجلس شورای ملی، با ترور دکتر مصطفی چمران که از طرفداران بنیصدر بود، آغاز شد. توطئه طرح عدم کفایت سیاسی نخستین رییسجمهور منتخب مردم ایران در مجلس به ریاست هاشمی رفسنجانی و با همکاری مستقیم دو تن از فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا یعنی سیدعلی خامنه ای و سیدمحمد موسوی خوئینیها به اجرا درآمد. یکهفته پس از آن در ششم تیرماه یک ترور ساختگی و نمایشی در مسجد ابوذر صورت گرفت که گفته شد خامنهای از آن جان سالم به در برد. این ترور سبب شد تا در تمام انفجارهای هولناکی که از فردای آنروز سرشناسترین مقامات حکومت جمهوری اسلامی را هدف قرار میداد، انگشت اتهام هیچگاه به سمت خامنهای اشاره نشود. رقبای سیدعلی خامنهای یکی پس از دیگری از صحنه خارج میشدند و مسیر برای به قدرت رسیدن وی هموارتر میشد. هفتم تیرماه آیتالله بهشتی به همراه بیش از هفتاد عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی ترور شدند و هشتم شهریورماه محمدعلی رجایی رییسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر وقت، در انفجاری مشابه کشته شدند. حسن آیت، آیت الله قدوسی و بسیاری دیگر از آنها که به نوعی سد راه خامنهای برای کسب قدرت بودند، حذف شدند. این تسویه حساب خونین یادآور پاکسازی بزرگ در نخستین سالهای پس از انقلاب روسیه بود که مسیر را برای تثبیت قدرت در دستان استالین هموار کرد. سرنوشت شوم تمام آنهایی که تلاش کرده بودند پرونده این ترورها را از طریق دستگاه قضایی دنبال کنند نیز بخشی از این فصل میباشد. علاوه بر اینها نشان داده شده است که سیدعلی خامنهای که بلافاصله پس از ترورهای تابستان ۱۳۶۰ خورشیدی، به قدرت رسید و تا امروز بر اریکه آن نشسته است، هیچگاه علاقهای به پیگیری این پروندهها نشان نداده است. پرونده ترورهای خونین تابستان شصت که بیش از سه دهه گذشته را در قفسههای اتاق بایگانی قوه قضاییه جمهوری اسلامی خاک میخورند، برای نخستین بار در این کتاب مورد تحقیق همه جانبه قرار گرفتهاند که به وضوح دست داشتن خامنهای با همکاری سازمان امنیت شوروی را در این ترورهای خونین اثبات میکند.
«فصل نهم» به حوادث پس از تابستان شصت تا زمان مرگ خمینی و انتخاب خامنهای به عنوان ولی مطلقه فقیه اختصاص دارد. تاسیس وزارت اطلاعات، انحلال حزب توده با چراغ سبز از سوی رهبران کاخ کرملین، آغاز درگیریهای درونی در تیم یاران خامنهای و به ویژه اختلافات وی با نخستوزیر وقت میرحسین موسوی، ماجرای ایران کنترا و عصبانیت خامنهای که با وجود دارا بودن بالاترین سمت اجرایی در کشور از آن بیخبر مانده بود و انتقام تلخ وی با همکاری سازمان امنیت شوروی از مذاکرهکنندگان با فرستادگان رییسجمهور وقت آمریکا، توطئه برای برکناری آیتالله منتظری، مرگ مشکوک خمینی در آخرین هفتههای ریاست جمهوری سیدعلی خامنهای و طراحی برای دستکاری در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مباحثی هستند که در این بخش مورد بررسی قرار گرفتهاند.
«فصل پایانی» کتاب هم نگاهی گذرا و تطبیقی به اقدامات هر دو ابرقدرت شرق و غرب در آستانه انقلاب اسلامی و پس از انقلاب میاندازد. اتحاد جماهیر شوروی که از شهریور۱۳۲۰ خورشیدی، با ورود ارتش سرخ به ایران نفود در تمام بافتهای اجتماعی ایران را شدت بخشیده بود. از یکسو با حمایت آشکار از تشکیل احزاب مارکسیستی همچون حزب توده ایران و همچنین حمایت نامحسوس از تاسیس جبهه ملی و نهضت آزادی و از سوی دیگر با نفوذ در حوزههای علمیه، به یارگیری برای سازمان امنیت شوروی از بین طلبههای جوان علوم اسلامی مشغول بود. علاوه بر اینها سازمان امنیت شوروی با برنامهای دراز مدت به دربار محمدرضا شاه پهلوی نیز راه یافته بود و و از این طریق میتوانست طرحهایش را جهت تضعیف سلطنت به اجرا در آورد. مهمتر از همه اینکه کمپین دیس اینفورمیشن یا همان کمپین دروغ و شایعهسازی که افسران کا گ ب متخصصان بیرقیب آن بودند، توانسته بود تاثیرگذاری عمیقی در روند تحولات کشور داشته باشد. در سوی دیگر اقیانوس آتلانتیک، ابرقدرت غرب یعنی ایالات متحده آمریکا با مشکلات درونی فراوانی مواجه بود. جیمی کارتر جوان با تفکرات ایدهآل گرایانهاش، به تازگی بر مسند ریاستجمهوری آمریکا تکیه زده بود و اقدامات وی در تمام جوانب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی چیزی از یک انقلاب کم نداشت. جنگ فرسایشی در ویتنام و رسوایی واترگیت که به استعفای رییسجمهور نیکسون منتهی شده بود، اعتماد به نفس دولت ایالات متحده را تا پایینترین سطح ممکن رسانده بود و حالا عزل و نصبهای کارتر تمام آنچه را که پس از جنگ جهانی دوم از ایالات متحده در جهان تصویر شده بود، به چالش میکشید. اقدامات کارتر سبب شده بود تا سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در محاسباتشان از تحولات ایران دچار اشتباهات فاحش شده و عملا قدرت پیشبینی اتفاقات را از دست بدهند. در این میان سازمان امنیت شوروی موفق شده بود تا با یک کمپین گسترده دروغ، چنین وانمود کند که سقوط شاه و روی کار آمدن خمینی و روحانیون انقلابی در ایران نتیجه حمایتهای رییسجمهور آمریکا و دیگر کشورهای غربی از خمینی بوده است. به این ترتیب دستان اتحاد جماهیر شوروی که صحنهگردان اصلی انقلاب ایران و حوادث پس از آن بود، برای دههها مخفی مانده بود.
در انتخاب منابع برای این کتاب تلاش شده است تا منابعی مورد استفاده قرار گیرد که به دور از حب و بغضهای شخصی و گروهی، امکان بیرون کشیدن واقعیات تاریخی از زیر آوار جنگ روانی طرفهای درگیر وجود داشته باشد. این فضای مسموم که ویژگی بارز دوران جنگ سرد بوده است، تحقیق و پژوهش دقیق و قابل اطمینان در خصوص هر موضوع سیاسی، اجتماعی و تاریخی مرتبط با این دوران را بسیار دشوار ساخته بود. به این منظور در کتاب رفیق آیتالله، از روشی دشوار اما بسیار قابل اطمینان برای کشف و اثبات واقعیات تاریخی استفاده شده است. برای نمونه در مورد نقش سازمان امنیت شوروی در حوادث تاریخی مرتبط با انقلاب اسلامی و اقدامات روحانیون حاکم بر ایران و طرفدارانشان در سالهای پس از انقلاب، به جای مراجعه به منابع وابسته به مخالفان حکومت و آپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی، به منابع درون حکومتی رجوع شده است و بر پایه مصاحبهها و کتابهای خاطرات مقامات جمهوری اسلامی و همچنین تاریخ نگاریهای رسمی، به بررسی تطبیقی آنها با اسناد معتبر و خاطرات منتشر شده توسط افسران سازمان امنیت شوروی که مرتبط با همان دوره تاریخی خاص بودهاند، پرداخته شده است. به جرات میتوان گفت تمام منابع مورد استفاده، برگرفته از اسناد رسمی منتشر شده توسط جمهوری اسلامی، دولت روسیه و منابعی از این دست میباشد تا کمترین امکان بهانهجویی برای این حکومتهای سرکوبگر وجود داشته باشد. همچنین اسناد محرمانه و طبقهبندی شده سازمان امنیت شوروی سابق، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان اطلاعات و امنیت مرکزی آمریکا که پس از سه دهه امکان انتشار یافتهاند، در نگارش این کتاب و زدودن گردوغبار از حافظه تاریخ معاصر پس از انقلاب اسلامی در ایران، تاثیر فراوانی داشته است. از همه این موارد مهمتر اسناد محرمانهای است که از دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان دانشگاه دوستی ملل در مسکو به دست آمد و به طور اختصاصی و برای نخستین بار در کتاب رفیق آیت الله منتشر می شود
در «فصل دوم کتاب» با استناد به اسناد محرمانهای که برای نخستین بار در این مجموعه منتشر میشود، اسامی برخی از شخصیتهای قدرتمند سیاسی ایران که توسط سازمان امنیت شوروی برای روزهای انقلاب و پس از آن در مسکو تعلیم دیده بودند، به همراه زندگینامهای مرتبط با فعالیتهایشان در خدمت به روسها، ارائه شده است. همچنین خواهیم دید که عملا هر سه جریان تاثیرگذار در حلقه بسته قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران در سه دهه گذشته، در خدمت سازمان امنیت شوروی بودهاند. سیدعلی خامنهای که رهبری جناح محافظهکار حکومتی را در اختیار دارد، سیدمحمد موسوی خوئینیها که پدر معنوی اصلاحطلبان حکومتی در ایران است و همچنین مجموعهای از مشاوران نزدیک محمود احمدینژاد از جمله کامران دانشجو، محمود ملاباشی و ارسلان قربانی که جناح محافظهکاران جدید را در ایران شکل دادهاند، همگی فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو میباشند که از سال ۱۹۶۰ میلادی تا به امروز، مرکز رسمی تربیت جاسوس برای روسها بوده است.
«فصل سوم کتاب» به معرفی دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان دانشگاه دوستی ملل در مسکو میپردازد و تاریخچهای از اقدامات این دانشگاه برای تربیت رهبران وفادار به اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه، آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی را بررسی میکند. دانشگاهی که به اعتراف افسران ارشد کا گ ب، توسط سازمان امنیت شوروی راهاندازی شده بود و علاوه بر مدیریت، پرسنل و استادان این دانشگاه، تمام دانشجویان خارجی آن نیز به عنوان جاسوس در خدمت سازمان امنیت شوروی بودهاند. در پایان فصل نگاهی گذرا به تاریخ یکصد ساله روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷ انداخته شده است تا سیاست نفوذ به خارج از مرزهای شوروی در دوره هر یک از رهبران آن معرفی شود. همچنین به رویاهای ولادیمیر پوتین برای بازگرداندن امپراطوری سوسیالیستی شرق به قدرت اشاره شده است.
در «فصل چهارم کتاب»، به فاز پایانی عملیات سازمان امنیت شوروی برای روشن کردن آتش انقلاب در ایران در تابستان سال ۱۳۵۷ خورشیدی، به ویژه حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان و کشتار هفده شهریور که نخستین رد پاهای سیدعلی خامنهای در تاریخ انقلاب اسلامی در آنها دیده می شود، پرداخته شده است. این دو حادثه بخشی از عملیات خرابکاری گسترده در شهرهای بزرگ ایران برای تضعیف حکومت شاهنشاهی بود که شبه نظامیان وفادار به روسها در کمپهای سازمان امنیت شوروی، سالها برای آن دوره دیده و تربیت شده بودند. اسناد و اعترافات افسران سازمان امنیت شوروی که از یک دهه برنامهریزی برای انجام چنین خرابکاریهایی پرده برمیدارد و همچنین اسنادی از تاریخ انقلاب اسلامی که گویای اقدامات یک تیم عملیاتی وفادار به سیدعلی خامنهای به سرپرستی مسعود کشمیری برای پاک کردن رد پای عاملان این جنایات می باشد، در این فصل دیده میشود.
«فصل پنجم» به تاریخچه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از زاویهای که تاکنون به آن پرداخته نشده است، اختصاص دارد. نحوه تشکیل هسته اولیه سپاه پاسداران که در آغاز نقش بازوی نظامی حزب جمهوری اسلامی را ایفا میکرد تا در ماههای نخست پس از انقلاب اسلامی، امکان رقابت با سازمانهای بزرگ و پر تعدادی همچون سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق را برای این حزب فراهم کند. سپاه پاسداران که با الگوگیری از نحوه تشکیل ارتش سرخ شوروی، از اراذل و اوباش در محلههای حاشیه شهرها و همچنین برخی جوانان معتقد مذهبی و ناآگاه نیرو میگرفت، خیلی زود توجه سازمان امنیت شوروی را جلب کرد تا آنجا که محمولههای اسلحه و مهمات سبک و سنگین از مسیر مسکو بدون هماهنگی با دولت بازرگان و یا دولت بنی صدر برای تجهیز سپاه پاسداران به ایران فرستاده شد. سپاه پاسداران که تبدیل به ارتش خصوصی خامنهای شده بود، جایگاهی برای بسیاری از جوانان انقلابی که پیش از انقلاب در کمپهای سازمان امنیت شوروی دوره دیده بودند، فراهم کرد.
نقش کلیدی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ماجرای حمله به سفارت ایالات متحده آمریکا در آبانماه ۱۳۵۸ خورشیدی، موضوع «فصل ششم» این کتاب می باشد. بر پایه اسناد معتبری که بیش از سه دهه پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران در دسترس قرار گرفته، نشان داده شده است که بسیاری از آنها که دانشجویان پیرو خط امام خوانده میشدند، از اساس دانشجو نبودند و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران بودند که با هدایت یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا، یعنی سیدمحمد موسوی خوئینیها این عملیات را به انجام رساندند. سازمان امنیت شوروی برنده بیچون و چرای ماجرای حمله به سفارت آمریکا و ۴۴۴ روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران بود. به این ترتیب کا. گ. ب بدون اینکه دستی آشکار از ماموران روس در این ماجرا دیده شود، به اسناد محرمانه سفارت ایالات متحده دست یافت، رویای شکست ناپذیری آمریکا را درهم شکست و ابرقدرت غرب را تحقیر کرد. مهمتر اینکه دست ایالات متحده از ایران کوتاه شد و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی بدون وجود هیچ رقیب چشمگیر سیاسی توانست انقلاب ایران را آنگونه که میخواست، تثبیت کند.
«فصل هفتم» کتاب پرده از یکی دیگر از رازهای بزرگ سیدعلی خامنهای بر می دارد. سازمان امنیت شوروی اطلاعاتی به دست آورده بود که برخی از افسران نیروی هوایی ارتش ایران در پی انجام کودتایی برای سرنگونی رژیم نوپای جمهوری اسلامی و خارج کردن قدرت از دست روحانیون انقلابی حاکم هستند. این اطلاعات در ساعت سه نیمه شب هجدهم تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی، در اختیار سیدعلی خامنهای قرار گرفت و وی بدون تلف کردن وقت در همان نیمه شب با دو تن از نزدیکترین و مورد اعتمادترین یارانش یعنی مسعود کشمیری مسئول بخش نیروی هوایی در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش و محسن رضایی مسئول اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تماس گرفت و از آنها خواست تا به خانه وی بروند. درهمان نیمه شب ستادی با عنوان ستاد ضد کودتای نوژه تشکیل دادند که مدیریت اجرایی آن به مسعود کشمیری سپرده شد و هدایت آنرا خامنهای به عهده داشت. ستاد ضد کودتای نوژه در مدت ده ماه فعالیت دست به یک پاکسازی و تسویه حساب بزرگ در درون ادارات دولتی و ارتش ایران زد تا به این ترتیب تمام نیروهایی که گمان میشد به انقلاب اسلامی و آرمانهای روحانیون انقلابی حاکم وفادار نیستند، اخراج شوند. پس از آن در آغاز سال ۱۳۶۰ خورشیدی، اعضای این ستاد که تیم ویژه عملیاتی سیدعلی خامنه ای بودند، به ارگانهای حساس حکومتی وارد شدند تا زمینه را برای فاز نهایی تثبیت انقلاب آماده کنند.
«فصل هشتم» کتاب به بازخوانی پرونده عملیاتهای تروریستی تابستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی و نقش مستقیم سیدعلی خامنه ای و یاران وفادارش در ستاد ضد کودتای نوژه در انجام این ترورها میپردازد. ترورهای تابستان سال شصت همزمان با طرح استیضاح بنیصدر در مجلس شورای ملی، با ترور دکتر مصطفی چمران که از طرفداران بنیصدر بود، آغاز شد. توطئه طرح عدم کفایت سیاسی نخستین رییسجمهور منتخب مردم ایران در مجلس به ریاست هاشمی رفسنجانی و با همکاری مستقیم دو تن از فارغالتحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا یعنی سیدعلی خامنه ای و سیدمحمد موسوی خوئینیها به اجرا درآمد. یکهفته پس از آن در ششم تیرماه یک ترور ساختگی و نمایشی در مسجد ابوذر صورت گرفت که گفته شد خامنهای از آن جان سالم به در برد. این ترور سبب شد تا در تمام انفجارهای هولناکی که از فردای آنروز سرشناسترین مقامات حکومت جمهوری اسلامی را هدف قرار میداد، انگشت اتهام هیچگاه به سمت خامنهای اشاره نشود. رقبای سیدعلی خامنهای یکی پس از دیگری از صحنه خارج میشدند و مسیر برای به قدرت رسیدن وی هموارتر میشد. هفتم تیرماه آیتالله بهشتی به همراه بیش از هفتاد عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی ترور شدند و هشتم شهریورماه محمدعلی رجایی رییسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر وقت، در انفجاری مشابه کشته شدند. حسن آیت، آیت الله قدوسی و بسیاری دیگر از آنها که به نوعی سد راه خامنهای برای کسب قدرت بودند، حذف شدند. این تسویه حساب خونین یادآور پاکسازی بزرگ در نخستین سالهای پس از انقلاب روسیه بود که مسیر را برای تثبیت قدرت در دستان استالین هموار کرد. سرنوشت شوم تمام آنهایی که تلاش کرده بودند پرونده این ترورها را از طریق دستگاه قضایی دنبال کنند نیز بخشی از این فصل میباشد. علاوه بر اینها نشان داده شده است که سیدعلی خامنهای که بلافاصله پس از ترورهای تابستان ۱۳۶۰ خورشیدی، به قدرت رسید و تا امروز بر اریکه آن نشسته است، هیچگاه علاقهای به پیگیری این پروندهها نشان نداده است. پرونده ترورهای خونین تابستان شصت که بیش از سه دهه گذشته را در قفسههای اتاق بایگانی قوه قضاییه جمهوری اسلامی خاک میخورند، برای نخستین بار در این کتاب مورد تحقیق همه جانبه قرار گرفتهاند که به وضوح دست داشتن خامنهای با همکاری سازمان امنیت شوروی را در این ترورهای خونین اثبات میکند.
«فصل نهم» به حوادث پس از تابستان شصت تا زمان مرگ خمینی و انتخاب خامنهای به عنوان ولی مطلقه فقیه اختصاص دارد. تاسیس وزارت اطلاعات، انحلال حزب توده با چراغ سبز از سوی رهبران کاخ کرملین، آغاز درگیریهای درونی در تیم یاران خامنهای و به ویژه اختلافات وی با نخستوزیر وقت میرحسین موسوی، ماجرای ایران کنترا و عصبانیت خامنهای که با وجود دارا بودن بالاترین سمت اجرایی در کشور از آن بیخبر مانده بود و انتقام تلخ وی با همکاری سازمان امنیت شوروی از مذاکرهکنندگان با فرستادگان رییسجمهور وقت آمریکا، توطئه برای برکناری آیتالله منتظری، مرگ مشکوک خمینی در آخرین هفتههای ریاست جمهوری سیدعلی خامنهای و طراحی برای دستکاری در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مباحثی هستند که در این بخش مورد بررسی قرار گرفتهاند.
«فصل پایانی» کتاب هم نگاهی گذرا و تطبیقی به اقدامات هر دو ابرقدرت شرق و غرب در آستانه انقلاب اسلامی و پس از انقلاب میاندازد. اتحاد جماهیر شوروی که از شهریور۱۳۲۰ خورشیدی، با ورود ارتش سرخ به ایران نفود در تمام بافتهای اجتماعی ایران را شدت بخشیده بود. از یکسو با حمایت آشکار از تشکیل احزاب مارکسیستی همچون حزب توده ایران و همچنین حمایت نامحسوس از تاسیس جبهه ملی و نهضت آزادی و از سوی دیگر با نفوذ در حوزههای علمیه، به یارگیری برای سازمان امنیت شوروی از بین طلبههای جوان علوم اسلامی مشغول بود. علاوه بر اینها سازمان امنیت شوروی با برنامهای دراز مدت به دربار محمدرضا شاه پهلوی نیز راه یافته بود و و از این طریق میتوانست طرحهایش را جهت تضعیف سلطنت به اجرا در آورد. مهمتر از همه اینکه کمپین دیس اینفورمیشن یا همان کمپین دروغ و شایعهسازی که افسران کا گ ب متخصصان بیرقیب آن بودند، توانسته بود تاثیرگذاری عمیقی در روند تحولات کشور داشته باشد. در سوی دیگر اقیانوس آتلانتیک، ابرقدرت غرب یعنی ایالات متحده آمریکا با مشکلات درونی فراوانی مواجه بود. جیمی کارتر جوان با تفکرات ایدهآل گرایانهاش، به تازگی بر مسند ریاستجمهوری آمریکا تکیه زده بود و اقدامات وی در تمام جوانب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی چیزی از یک انقلاب کم نداشت. جنگ فرسایشی در ویتنام و رسوایی واترگیت که به استعفای رییسجمهور نیکسون منتهی شده بود، اعتماد به نفس دولت ایالات متحده را تا پایینترین سطح ممکن رسانده بود و حالا عزل و نصبهای کارتر تمام آنچه را که پس از جنگ جهانی دوم از ایالات متحده در جهان تصویر شده بود، به چالش میکشید. اقدامات کارتر سبب شده بود تا سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در محاسباتشان از تحولات ایران دچار اشتباهات فاحش شده و عملا قدرت پیشبینی اتفاقات را از دست بدهند. در این میان سازمان امنیت شوروی موفق شده بود تا با یک کمپین گسترده دروغ، چنین وانمود کند که سقوط شاه و روی کار آمدن خمینی و روحانیون انقلابی در ایران نتیجه حمایتهای رییسجمهور آمریکا و دیگر کشورهای غربی از خمینی بوده است. به این ترتیب دستان اتحاد جماهیر شوروی که صحنهگردان اصلی انقلاب ایران و حوادث پس از آن بود، برای دههها مخفی مانده بود.
در انتخاب منابع برای این کتاب تلاش شده است تا منابعی مورد استفاده قرار گیرد که به دور از حب و بغضهای شخصی و گروهی، امکان بیرون کشیدن واقعیات تاریخی از زیر آوار جنگ روانی طرفهای درگیر وجود داشته باشد. این فضای مسموم که ویژگی بارز دوران جنگ سرد بوده است، تحقیق و پژوهش دقیق و قابل اطمینان در خصوص هر موضوع سیاسی، اجتماعی و تاریخی مرتبط با این دوران را بسیار دشوار ساخته بود. به این منظور در کتاب رفیق آیتالله، از روشی دشوار اما بسیار قابل اطمینان برای کشف و اثبات واقعیات تاریخی استفاده شده است. برای نمونه در مورد نقش سازمان امنیت شوروی در حوادث تاریخی مرتبط با انقلاب اسلامی و اقدامات روحانیون حاکم بر ایران و طرفدارانشان در سالهای پس از انقلاب، به جای مراجعه به منابع وابسته به مخالفان حکومت و آپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی، به منابع درون حکومتی رجوع شده است و بر پایه مصاحبهها و کتابهای خاطرات مقامات جمهوری اسلامی و همچنین تاریخ نگاریهای رسمی، به بررسی تطبیقی آنها با اسناد معتبر و خاطرات منتشر شده توسط افسران سازمان امنیت شوروی که مرتبط با همان دوره تاریخی خاص بودهاند، پرداخته شده است. به جرات میتوان گفت تمام منابع مورد استفاده، برگرفته از اسناد رسمی منتشر شده توسط جمهوری اسلامی، دولت روسیه و منابعی از این دست میباشد تا کمترین امکان بهانهجویی برای این حکومتهای سرکوبگر وجود داشته باشد. همچنین اسناد محرمانه و طبقهبندی شده سازمان امنیت شوروی سابق، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان اطلاعات و امنیت مرکزی آمریکا که پس از سه دهه امکان انتشار یافتهاند، در نگارش این کتاب و زدودن گردوغبار از حافظه تاریخ معاصر پس از انقلاب اسلامی در ایران، تاثیر فراوانی داشته است. از همه این موارد مهمتر اسناد محرمانهای است که از دانشگاه پاتریس لومومبا یا همان دانشگاه دوستی ملل در مسکو به دست آمد و به طور اختصاصی و برای نخستین بار در کتاب رفیق آیت الله منتشر می شود
امیرعباس فخرآور
پانزدهم تیرماه ۱۳۹۴ خورشیدی
واشنگتن دی سی
برای خرید کتاب اینجا کلیک کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر