من در خانواده ای مسلمان زاده بدنیا آمدم که نسبت به قانون های اسلامی معمولی بودند اما من تقریبا بی طرف بودم و دلم می خواست که خودم عقایدم را تعیین کنم و دینم را خودم انتخاب کنم تا با عشق و علاقه بهشون پایبند باشم نه از سراجبار وظیفه.
من از سن ۷ یا ۸ سالگی درباره دینها میپرسیدم تا اینکه در سن ۱۳ سالگی در ایام کریسمس همسایه ای در ساختمان ما نقل مکان کرد که مسیحی بود. اسم کوچک من هم نوید بود هم معنی با انجیل و مژده و بشارت. من نسبت به همه این اتفاقات فکر میکردم تا اینکه یک شب خواب دیدم از یک دوست کتاب مقدس را گرفتم و چند ماه بعد خواب دیدم که به کلیسا رفته ام.
من میخواستم مسیحی بشم اما ترسی واحی در وجودم بود که منو از تغییر دین میترسوند. این ترس جهنم ابدی و دروغینی بود که ما را اسیر کرده بود. یک روز معلم دینیم اومد سر کلاس گفت بچه ها مثل ۱۰۰۰ سال قبل نباشید ما حتما نباید تابع دین پدارانمان باشیم این کار بت پرستان بوده شما ها چه مسیحی چه مسلمون چه یهودی باشید یا... فقط سعی کنید تا به خدا نزدیک باشید و بدونید که کدوم دین شما را به خدا نزدیک میکنه، پایبند همون باشید. و برای اولین بار که من انجیل را خوندم این اولین آیه بود که چشمم بهش خورد که مسیح میفرماید : اینك بر در ایستاده، میكوبم. اگر كسی آواز مرا بشنود و دررا باز كند، به نزد او در خواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من. «مكاشفه ۳: ۲۰»
از اون روز به بعد من به عیسی مسیح ایمان آوردم و او را خدای خودم و منجی خودم میدونم و ایمان دارم که مسیح جزای گناهان منو داد تا مارا به پدر (خدا) نزدیک کند و بر روی صلیب جان داد و سه روز بعد ازدنیای مردگان برخاست و با جلال به دست راست خدا نشست تا بار دیگر با جلال بیایید.
من تا قبل ازاون روز به قبل یک سری عادات بد داشتم که وقتی بهشون فکر میکنم ناراحتم میکنند. اما الان بسیار خوشحالم که خدایی دارم که منو دوست داره که باعث شد بی اختیار اون عادات بد و زشت را کنار بذارم. پس جلال بر نام خداوندمان مسیح . و ازتون میخواهم که راهتون را خودتون اتخاب کنید نه از اجبار و نسبت به اتفاقات اطرافتون هشیار باشید. هللویاه
من از سن ۷ یا ۸ سالگی درباره دینها میپرسیدم تا اینکه در سن ۱۳ سالگی در ایام کریسمس همسایه ای در ساختمان ما نقل مکان کرد که مسیحی بود. اسم کوچک من هم نوید بود هم معنی با انجیل و مژده و بشارت. من نسبت به همه این اتفاقات فکر میکردم تا اینکه یک شب خواب دیدم از یک دوست کتاب مقدس را گرفتم و چند ماه بعد خواب دیدم که به کلیسا رفته ام.
من میخواستم مسیحی بشم اما ترسی واحی در وجودم بود که منو از تغییر دین میترسوند. این ترس جهنم ابدی و دروغینی بود که ما را اسیر کرده بود. یک روز معلم دینیم اومد سر کلاس گفت بچه ها مثل ۱۰۰۰ سال قبل نباشید ما حتما نباید تابع دین پدارانمان باشیم این کار بت پرستان بوده شما ها چه مسیحی چه مسلمون چه یهودی باشید یا... فقط سعی کنید تا به خدا نزدیک باشید و بدونید که کدوم دین شما را به خدا نزدیک میکنه، پایبند همون باشید. و برای اولین بار که من انجیل را خوندم این اولین آیه بود که چشمم بهش خورد که مسیح میفرماید : اینك بر در ایستاده، میكوبم. اگر كسی آواز مرا بشنود و دررا باز كند، به نزد او در خواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من. «مكاشفه ۳: ۲۰»
از اون روز به بعد من به عیسی مسیح ایمان آوردم و او را خدای خودم و منجی خودم میدونم و ایمان دارم که مسیح جزای گناهان منو داد تا مارا به پدر (خدا) نزدیک کند و بر روی صلیب جان داد و سه روز بعد ازدنیای مردگان برخاست و با جلال به دست راست خدا نشست تا بار دیگر با جلال بیایید.
من تا قبل ازاون روز به قبل یک سری عادات بد داشتم که وقتی بهشون فکر میکنم ناراحتم میکنند. اما الان بسیار خوشحالم که خدایی دارم که منو دوست داره که باعث شد بی اختیار اون عادات بد و زشت را کنار بذارم. پس جلال بر نام خداوندمان مسیح . و ازتون میخواهم که راهتون را خودتون اتخاب کنید نه از اجبار و نسبت به اتفاقات اطرافتون هشیار باشید. هللویاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر