- از خودکشی به رهایی در یک خانواده مسلمان به دنیا آمدم. از کودکی سعی به اجرای احکام اسلامی و شریعت داشتم. تا اینکه ۴ سال پیش که ۱۷ ساله بودم، داشتم به قصد ادامهٔ تحصیل، به یک شخص مبلغ زیادی پول دادم تا مرا به کانادا ببرد. این شخص ارمنی و مسیحی زاده بود. او مرا به ترکیه برد و به مدت دو ماه در آنجا بودم و بعد مرا به بلغارستان فرستاد و به من قول داد که مرا از این کشور به اروپا برساند و بعد به سمت کانادا راهی کند. اما این شخص مرا در بلغارستان تنها گذشت. به مدت یک سال در بلغارستان ماندگار شدم. در شرایط بسیار سختی بودم و تصمیم گرفتم که از طریق جنگلهای یوگسلاوی به آلمان بروم. اما ۲ مرتبه توسط پلیس مرزی بلغارستان دستگیر شدم. و یک مرتبه با ۷ ایرانی دیگر ۲ روز بدون آب و غذا در جنگل گم شدیم. این دوران تنبیههای بدنی، زندانی شدن و در قفس سگ ماندن را به عنوان تأدیب (ادب کردن) به من هدیه کردند.
- هنگامی که از مرز بلغارستان به صوفیه، پایتخت این کشور بازگشتم،۳ مبشر ایرانی، پیغام نجات بخش عیسی مسیح را به من گفتند و از من دعوت کردند که به کیلیسای آنها بروم. دعوت آنها را پذیرفتم، اما به دلیل تعصب اسلامی و پیش زمینههای مذهبی توجه زیادی نکردم. اما در کیلیسا، پرستش برای بار اول به نظرم جالب آمد. یک مرتبهٔ دیگر هم به کیلیسا رفتم. در آن زمان در اوج گناه به سر میبردم، با یک دختر رابطهٔ نامشروع داشتم و به مدت ۹ ماه با او زندگی میکردم و علاقهٔ شدیدی برای رفتن به دیسکو تک داشتم. اما در معاشرت با ایماندارن مسیحی و صحبت با یک کشیش ایرانی که از کیلیسای ایرانی از آمریکا آماده بود، تصمیم گرفتم عیسی مسیح را به قلب خود دعوت کنم. الزام روح خداوند آمد و سریعاً رابطهٔ نامشروع خود را قطع کردم و دیگر به دیسکو نرفتم. اما، علّت این وقایع را، نمیدانستم و بعد از مدت زمان کوتاهی به ایران بازگشتم.
- اما از رفتن به کیلیسا خودداری کردم. به دلیل عدم شناخت عیسی مسیح و نداشتن رشد کافی در کلام خدا، به گناهان بازگشتم. بعد از مدت یک سال، دو بار تصمیم به خود کشی گرفتم. مرتبهٔ اول با چندین قرص، خودکشی کردم ولی در بیمارستان هنگامی که پشیمان شده بودم یک ندایی از درون من گفت: مرا نجات بده، من تو را پیروی خواهم کرد. دقیقا بعد از گذشت دو روز خوب شدم و این معجزهٔ عجیبی بود. مرتبهٔ دوم در اتوبان بزرگی تصمیم به خود کشی گرفتم، اما موفق نشدم. بعد از مدت کوتاهی توسط فامیلهایم که در هلند خادم کلیسا هستند تشویق شدم که به کیلیسای فارسی زبانی در تهران بروم، که در همان اولین جلسه عیسی مسیح را با عمق زیاد به قلب خود دعوت کردم و توبه از گناهان نمودم. بعد از گذشت چند هفته تکلم به زبانهای دیگر، را از خداوند پر محبت گرفتم. امروز در فیض و محبت خداوند روز به روز زندگی تازه تری را تجربه میکنم. شکر که حفاظت و دست خداوند از کلمهٔ اول این شهادت تا به آخرین کلمه بود و هست.
شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۴
خود کشی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر