خاموشی ِ شمع ِ زندگی افروز ِ اشرف ِ سربلندی زنان ایران
بی گمان اگر نام و یاد رضا شاه بزرگ، به عنوان معمار ایران ِ نوین در تاریخ ایران ثبت و ضبط شد و نام و یادگار محمد رضا شاه ایرانساز، چون نگینی بر کاکل ایران و تاریخ ِ مدرن ِ زمانه ی ما می درخشد، نام شاهدخت اشرف پهلوی، باید به حق و سزاوار به عنوان شرف و سربلندی زنان ایران، جایگاه ممتازی را در تاریخ ایران، در کنار پدر و برادرشان به یادگار ثبت کند.
و دریغا و دردا که ملت ایران در یک خودزنی تاریخی از روی ناآگاهی دنبال مشتی ضد وطن و سربلندی ایران، تحت عناوین گروه های رنگارنگین تروریستی، عقده ای های مصدقی و اسلامیون ضد کرامت انسانی و بویژه ضد فضیلت ِ زنان و ملت و کشور ایران، به ناسپاسی روی آوردند و با مرگ بر خاندان پهلوی دادن، مرگ تدریجی خودشان را فریاد کردند که هنوز هم در گرداب مرگ و نیستی، هست و نیست خودشان را تلف می کنند.
و این در حالی بود که ایران و ملت ایران بعد از جنگ خانمان وُ زندگی سوز جهانی ِ دوم، با درایت، مدیریت و حس ایراندوستی محمد رضا شاه جوان و مدرن، از خاکروبه های ویرانی، قامت راست کرده بود و با شتاب از مدار عقب ماندگی به سوی پیشرفت خیره کننده در همه ی عرصه های زندگی و اجتماعی گام بر می داشت و والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوی در کنار برادر تاجدارش، پرچم شرف و شرافت زنان ایران را در دست گرفته بود و نام و نشانشان را در جای جای جهان، بلند آوازه می کرد.
اما این همه خدمت به ملت و تاریخ ایران و بویژه زنان سربلندش، ناکسان تاریخ را از توده ای های خائن به ملت و کشور ایران گرفته تا گروه های تروریستی مثل چریکهای فدایی و مجاهدین، از عقده ای های مصدقی گرفته تا اسلامیون ضد انسان و عقب مانده، خوش نیامد و تا توانستند به خانواده ی ایرانساز پهلوی دروغ بستند و لجن ِ درون ذهن و جانشان را در اذهان ِ مردمان ناآگاه، آلوده و سرگین پاشیدند.
و دردا و دریغا زنان ِ ناسپاس ِ دوران مسخ شدگی از همه ی حقوقی که تحت درایت و مدیریت محمدرضا شاه و والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی، کسب کرده بودند، همه را در چشم بر همزدنی در چاه ویرانی اسلام عزیزشان دفن کردند و ذلیل وار روسری را با تو سری بر سر و رویشان سنجاق کردند.
البته این نگاه شامل همه ی زنان ِ شریف ملت ایران نمی شود بلکه شامل زنانی است که سر در آخور گروه های ضد وطن و ضد ارجمندی و کرامت زنان از همه رنگش داشتند.
به پاس خدمت بی نظیر شاهدخت اشرف پهلوی به ایران در عرصه های مختلف و بویژه در عرصه ی زنان، کلاه را به احترام در مقابل جسم بی جان و روح پر فتوحش بر می دارم و زانوی ادب به زمین می سایم و از همه ی زحمات و خدمتش به ایران و ملت ایران، قدردانی می کنم.
و در این لحظات درد و شکنج با خانواده ی بزرگ و ایرانساز پهلوی و بویژه شاهزاده رضا پهلوی و علیا حضرت فرح پهلوی شهبانوی ایرانزمین همدردی می کنم.
شاهدخت اشرف پهلوی در چهارم آبان ۱۲۹۸ درست پنج ساعت بعد از تولد محمد رضا شاه چشم به جهان گشودند. شش ساله بودند که پدرشان، رضاشاه بزرگ به سلطنت رسید.
والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی در دوران پادشاهی محمد رضا شاه، عهدهدار پستهایی چون ریاست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، نایب رئیسی کمیته ملی پیکار با بیسوادی، ریاست سازمان زنان ایران، ریاست کمیته ایرانی حقوق بشر و نماینده ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد بود.
شاهدخت اشرف پهلوی در سال سیاه ویرانی ایران یعنی سال 57 با دلی آکنده از درد، از کشور خارج شد و عاقبت در سن 96 سالگی در مونت کارلو دور از وطن و ملت محبوش، چشم از جهان فروبست.
و دریغا و دردا که ملت ایران در یک خودزنی تاریخی از روی ناآگاهی دنبال مشتی ضد وطن و سربلندی ایران، تحت عناوین گروه های رنگارنگین تروریستی، عقده ای های مصدقی و اسلامیون ضد کرامت انسانی و بویژه ضد فضیلت ِ زنان و ملت و کشور ایران، به ناسپاسی روی آوردند و با مرگ بر خاندان پهلوی دادن، مرگ تدریجی خودشان را فریاد کردند که هنوز هم در گرداب مرگ و نیستی، هست و نیست خودشان را تلف می کنند.
و این در حالی بود که ایران و ملت ایران بعد از جنگ خانمان وُ زندگی سوز جهانی ِ دوم، با درایت، مدیریت و حس ایراندوستی محمد رضا شاه جوان و مدرن، از خاکروبه های ویرانی، قامت راست کرده بود و با شتاب از مدار عقب ماندگی به سوی پیشرفت خیره کننده در همه ی عرصه های زندگی و اجتماعی گام بر می داشت و والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوی در کنار برادر تاجدارش، پرچم شرف و شرافت زنان ایران را در دست گرفته بود و نام و نشانشان را در جای جای جهان، بلند آوازه می کرد.
اما این همه خدمت به ملت و تاریخ ایران و بویژه زنان سربلندش، ناکسان تاریخ را از توده ای های خائن به ملت و کشور ایران گرفته تا گروه های تروریستی مثل چریکهای فدایی و مجاهدین، از عقده ای های مصدقی گرفته تا اسلامیون ضد انسان و عقب مانده، خوش نیامد و تا توانستند به خانواده ی ایرانساز پهلوی دروغ بستند و لجن ِ درون ذهن و جانشان را در اذهان ِ مردمان ناآگاه، آلوده و سرگین پاشیدند.
و دردا و دریغا زنان ِ ناسپاس ِ دوران مسخ شدگی از همه ی حقوقی که تحت درایت و مدیریت محمدرضا شاه و والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی، کسب کرده بودند، همه را در چشم بر همزدنی در چاه ویرانی اسلام عزیزشان دفن کردند و ذلیل وار روسری را با تو سری بر سر و رویشان سنجاق کردند.
البته این نگاه شامل همه ی زنان ِ شریف ملت ایران نمی شود بلکه شامل زنانی است که سر در آخور گروه های ضد وطن و ضد ارجمندی و کرامت زنان از همه رنگش داشتند.
به پاس خدمت بی نظیر شاهدخت اشرف پهلوی به ایران در عرصه های مختلف و بویژه در عرصه ی زنان، کلاه را به احترام در مقابل جسم بی جان و روح پر فتوحش بر می دارم و زانوی ادب به زمین می سایم و از همه ی زحمات و خدمتش به ایران و ملت ایران، قدردانی می کنم.
و در این لحظات درد و شکنج با خانواده ی بزرگ و ایرانساز پهلوی و بویژه شاهزاده رضا پهلوی و علیا حضرت فرح پهلوی شهبانوی ایرانزمین همدردی می کنم.
شاهدخت اشرف پهلوی در چهارم آبان ۱۲۹۸ درست پنج ساعت بعد از تولد محمد رضا شاه چشم به جهان گشودند. شش ساله بودند که پدرشان، رضاشاه بزرگ به سلطنت رسید.
والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی در دوران پادشاهی محمد رضا شاه، عهدهدار پستهایی چون ریاست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، نایب رئیسی کمیته ملی پیکار با بیسوادی، ریاست سازمان زنان ایران، ریاست کمیته ایرانی حقوق بشر و نماینده ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد بود.
شاهدخت اشرف پهلوی در سال سیاه ویرانی ایران یعنی سال 57 با دلی آکنده از درد، از کشور خارج شد و عاقبت در سن 96 سالگی در مونت کارلو دور از وطن و ملت محبوش، چشم از جهان فروبست.
شاهزاده رضا پهلوی، در صفحه ی رسمی خود در فیسبوک، خبر مرگ شاهدخت اشرف پهلوی را چنین انعکاس داد:
" از درگذشت عمه عزیزم، شاهدخت اشرف پهلوی، بسیار متاثر و متالم شدم. خاطرات بسیاری از دوران کودکی تا به امروز از ایشان برایم به یادگار مانده است. به ویژه دلنگرانیهایش برای از دست رفتن جایگاه ایران پس از انقلاب اسلامی و نور امیدی که همیشه در قلبش برای آزادی و سربلندی ایران داشت."
روحش شاد و نام و یادگارش یاد باد
روحش شاد و نام و یادگارش یاد باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر