یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۴

حکایت شیخ و آن مریده !

حکایت شیخ و آن مریده ! روزی مریده ای طناز به نزد شیخ آمد و گفت: حاج آقا ، من از نعمت داشتن برادر و پدر محرومم و تنها مادری دارم که ثروت هنگفت پدرم به او رسیده و چون بیمار است ، بزودی دار فانی را وداع گفته و تمام دارائی ایشان به من میرسد . آیا حاضری شوهرم شوی تا از آن مال کلان بهره مند شوی ؟ شیخ اندکی خشتک خویش بخاراند و فرمود : نخیر ! همسر شما نمیشوم . مریده زیر لب گفت : ایکبیری ، منو بگو که فکر کردم آدمی ! .. و با خشم شیخ را ترک گفت و راهئ منزل شد. البته هنگامیکه به خانه رسید شیخ را دید که با مادر بیمارش مزدوج و پدر خوانده اش شده تا هم ارث مادر را تصاحب کند و هم از لایحه دولت ِ تدبیر و امید مبنی بر ازدواج با فرزند خوانده بهرمند گردد !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر