سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۵

زنان پیغمبر اسلام ماریه قبطیه

4- ماریه قبطیه  از زنان حضرت محمد ، که از مصر برای حضرت محمد هدیه فرستاده بودند.

ماریه از زنان حضرت محمد، دختر شمعون قبطیه، مادر ابراهیم پسر محمد بود که او را مقوقس قبطی حاکم اسکندریه و مصر برای محمد هدیه فرستاد.
ماریه در قریه (حفن) از توابع انصنا مصر بدنیا آمده بودند.محمد در سال ششم هجرت سفیرانی به کشورهای خارج فرستاد و طی نامه‌ هایی فرمانروایان این کشورها را به آئین توحید و اسلام دعوت کرد. نامه‌ ای نیز به مقوقس فرمانروای مصر نوشت و او را به اّئین اسلام دعوت نمود. اگرچه مقوقس اسلام را نپذیرفت، اما هدایایی برای محمّد فرستاد.در میان این هدایا کنیزی بود به نام ماریه که بعداً به همسری محمد رسید و برای او فرزندی به اسم ابراهیم آورد که شدیدا مورد علاقه محمد بود. ابراهیم تنها ۱۸ ماه زنده بود.
ماریه از زنان خوب محمد  و مورد عنایت محمد و علاقمند به فاطمه  و علی بود و به همین جهت مورد اّزار و سخنان گزنده دیگر زنان محمد واقع می‌شد. محمد نیز برای اّسایش او خانه‌ ماریه را در باغچه‌ ای در کنار مدینه (که به اّن «مشربه‌ام ابراهیم» می‌گویند) قرار دادند.ماریه در زمان عمر بن خطاب در سال ۱۴ یا سال ۱۶ هجری درگذشت و عمر دستور داد مردم در تشییع جنازه ماریه حاضر شوند و خود بر او نماز گزارد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.


محمد به ماريه علاقه شديدی داشت . چون ماريه
کنيز او بود و محمد نمی توانست شب معينی را به ماريه اختصاص دهد ، گهگهاه در نيمه های شب به بهانه های مختلف از خانه زنان خود بيرون می آمد و در ميآن نخلستانی که اقامتگاه ماريه بود ، بديدن ماريه می رفت . روزی که نوبت "حفصه" دختر عمر بود ، محمد به خانه حفصه رفت . حفصه برای انجام کاری به خانه مادر خود رفته بود .
محمد کس به دنبال ماريه فرستاد و ماريه در منزل حفصه پيش محمد آمد و مدتی با او بود .وقتی حفصه بازگشت ، حس کرد که محمد در خانه تنها نيست . بيرون منزل ماند تا ماريه از منزل خارج شد . حفصه گريه کنان نزد محمد آمد و گفت :
" کسی را که پيش تو بود ديدم . به خدا تو به من توهين کردی که در منزل من با ماريه گذراندی . اگر من از نظر تو خوار نبودم اين چنين با من نمی کردی ."
محمد در صدد دلجوئی از حفصه برآمد و قسم يآد کرد که از آن پس ماريه بر او حرام باشد . از حفصه نيز خواست که درباره اين مطلب با ساير زنان محمد صحبتی نکند . ولی حسادت ، حفصه را برانگيخت تا داستان را با عايشه در ميان گذارد . عايشه نيز روزی به کنايه
به محمد فهماند که از جريان مطلع است . همين امر موجب پيدا شدن آيه 3 از سوره تحريم دردقرآن گرديد . " هنگامی که پيغمبر با بعضی از زنان خود سخنی محرمانه گفت و همين که ديگران را از آن خبر داد و الله پيغمبر را آگاه ساخت. قسمتی از آن را با زن خود گفت و از قسمت ديگر چشم پوشيد . و وقتی آن را به زن اطلاع
داد گفت چه کسی آن را به تو خبر داد گفت دانای رازدان . " چند روزی از اين جريان گذشت . محمد از فکر ماريه غافل نمی شد . ولی قسمی که خورده بود مانع از آن بود که نيم شبی بديدن ماريه برود .
اين مشکل نيز با آيات 1 و 2 از سوره تحريم برطرف شد :
"ای پيغمبر چرا برای جلب رضايت زن های خود آنچه را که خدا بر تو حلال نموده است بر خود حرام میکنی ." "همانا خداوند سوگندهای شما را بر شما حلال کرد و خدا صاحب اختيآر و مولای شماست . " به دستور خدا ، محمد سوگند خود را فراموش کرد و ديدارهای نيم شبانه از ماريه را کمافی السابق از سر گرفت . پس از آنکه ماريه فرزند پسری به نام ابراهيم برای محمد آورد ، ماريه نيز به جرگه زنان عقدی محمد درآمد و خانه ای مجاور مسجد و شبی به او اختصاص داده شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر