زینب دختر جحش از زنان محمد بود.
نام کامل وی: زینب بنت جحش بن ریاب بن یعرب بن صبره بن مره بن کبیر بن غنم بن دودان بن أسد بن خزیمه. مادرش: امیمه بنت عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی
زینب دختر عمه محمد بود. زید بن حارثه قبلا برده محمد بود، سپس محمد آزادش کرد و او را به فرزند خواندگی خود پذیرفت.
محمد تصمیم گرفت که دختر عمه اش زینب را به عقد زید بن حارثه در بیاورد ولی زینب شان خانوادگی خود را بالاتر از زید می دانست و حاضر به این ازدواج نشد تا اینکه الله آیه 36 سوره احزاب را بدین مضمون نازل کرد:
« هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است »
پس زینب بر خلاف میل باطنی اش به عقد زید بن حارثه در آمد.
مطابق تفسیر جلالین و طبقات الکبری واقدی و زمخشری :
حضرت محمد وقتی زینب بدون حجاب مقابل او حاضر شد به او پشت کرد و فرمود:«پروردگار بزرگ منزه است، دگرگون و تصرف کننده دلها منزه است» و رفت.
زید وقتی ماجرا را شنید پیش پیامبر آمد و گفت اگر از او خوشتان آمده طلاق بدهم تا با او ازدواج کنید!
ولی پیامبر فرمود:«همسرت را پسندیده نگهدار»
ولی زید دیگر با زن خود نیامیخت و علیرغم چند بار فرمان پیامبر به ایشان که فرمودند «همسرت را پسندیده نگهدار» زنش را طلاق داد و تنها پس از آن بود که پیامبر با او ازدواج کردند. (طبقات ابن سعد واقدی، جلد 8، صفحه 104)
در نهایت محمد بنا بر دستور رسیده در قرآن با زینب ازدواج کرد و این آیات درباره این رخداد نازل شده است:
« به خاطر بیاور زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی به فرزند خواندهات «زید» میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی) و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید از آن زن جدا شد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان هنگامی که طلاق گیرند نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است. هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست. این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است!.» (سوره احزاب،آیات ۳۷ و ۳۸)
مسلمانان براساس این آیات معتقدند خداوند به محمد دستور داد تا با زینب ازدواج کند زیرا خداوند میخواست این رسم غلط جاهلیت مبنی بر اینکه یک مرد نمیتواند با زن پسرخوانده خود ازدواج کند را از میان بردارد.
زینب زن زید ابن حارثه بود. زید را خدیجه در جوانی خرید و به محمد بخشید. محمد نیز او را آزاد کرد و مطابق رسم تازیان او را به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده در سنن جاهلیت حکم فرزند را داشته و تمام احکام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است
اطرافیان محمد زید را زید بن محمد می خواندند و زید علاوه بر عنوان پسر خواندگی یکی از یاران صدیق و فداکار محمد هم محسوب می شد.
زینب دختر عمه محمد بود و خود محمد زینب را برای زید خواستگاری کرد و چون زید بنده آزاد شده بود؛ زینب و برادرش عبدالله از قبول این خواستگاری اکراه داشتند. ولی پس از نزول آیه ۳۶ سوره احزاب دیگر نه زینب و نه برادر قادر به نافرمانی بودند.
سوره احزاب ؛ آیه۳۶
هیچ مرد و زن مومن را در کاری که الله و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رای خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی الله و رسول کند؛ دانسته به گمراهی سختی افتاده است ( پیغمبر زینب دختر عمه اش را به زید غلام آزاد کرده خود ازدواج کرد و زینب گفت من از اشراف قریشم غلامی را به شوهری نپذیرم؛ این آیه نازل شد و پذیرفت).
پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست محمد گردن نهادن و زینب را برای زید عقد کردند. ولی پس از اندکی محمد که تا به آن روز زینب را ندیده بود؛ چمشش بر زینب می افتد و مهر زینب در دلش می نشیند. زینب از این مسئله آگاه شده که محمد از او خوشش میاید و از آن به بعد شروع به گلایه و شکایت کرده و زید را آگاه می سازد که از این ازدواج ناراضی است؛ چرا که زینب خود را از خانواده رسول میدانست و زید بنده ای بیش نبود.پس زید پیش محمد رفت و گفت که میخواهم از زینب جدا شوم. محمد از او پرسید که آیا اتفاقی افتاده است؟ زید جواب داد که نه؛ ولی زینب خود را برتر و شریف تر از من میداند و این امر مرا ناراحت کرده است.
سپس این آیه نازل شد:
سوره احزاب؛ آیه ۳۷
و چون تو به آنکس که الله ش نعمت اسلام و تواش نعمت آزادی (یعنی زید حارثه) به نصیحت گفتی برو زن خود را نگهدار و از الله بترس (وطلاقش مده) و آنچه در دل پنهان میداشتی (که زینب را بگیری و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را که در جاهلیت بود منسوخ کنی) الله آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی و از الله سزاوارتر بود بترسی؛ پس ما هم چون زید از آن زن کام دل گرفت و طلاقش داد او را به نکاح تو درآوردیم تا بعد از این مومنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدند( و طلاق دادند) بر خودش حرج و گناهی نپندارند و فرمان الله به انجام رسید.
از قرار معلوم محمد از یک طرف به زید گفته است که برو زن خود را نگه دار و طلاقش مده و از طرف دیگر این آیه را نازل کرده که هم گواه بر نصیحت خود بوده و هم گواه بر آنچه در دل پنهان میداشته؛ که الله این راز دل محمد را آشکار میکند و میگوید: که تو (محمد) سزاوارتر بود که از الله بترسی تا از حرف مردم؛ پس الله به همین خاطر زینب را از زید طلاق گرفته و به عقد تو(محمد) درمی آورد تا از آن به بعد همه مومنان بتوانند با زنان پسر خوانده خویش ازدواج کنند.خلاصه محمد طلاق آنها را جاری ساخت و خود زید را مامور کرد که برود و به زینب بگوید که الله او را به زنی به او یعنی محمد؛ داده است و خود را برای پذیرایی از محمد آماده کند.
نام کامل وی: زینب بنت جحش بن ریاب بن یعرب بن صبره بن مره بن کبیر بن غنم بن دودان بن أسد بن خزیمه. مادرش: امیمه بنت عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی
زینب دختر عمه محمد بود. زید بن حارثه قبلا برده محمد بود، سپس محمد آزادش کرد و او را به فرزند خواندگی خود پذیرفت.
محمد تصمیم گرفت که دختر عمه اش زینب را به عقد زید بن حارثه در بیاورد ولی زینب شان خانوادگی خود را بالاتر از زید می دانست و حاضر به این ازدواج نشد تا اینکه الله آیه 36 سوره احزاب را بدین مضمون نازل کرد:
« هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است »
پس زینب بر خلاف میل باطنی اش به عقد زید بن حارثه در آمد.
مطابق تفسیر جلالین و طبقات الکبری واقدی و زمخشری :
حضرت محمد وقتی زینب بدون حجاب مقابل او حاضر شد به او پشت کرد و فرمود:«پروردگار بزرگ منزه است، دگرگون و تصرف کننده دلها منزه است» و رفت.
زید وقتی ماجرا را شنید پیش پیامبر آمد و گفت اگر از او خوشتان آمده طلاق بدهم تا با او ازدواج کنید!
ولی پیامبر فرمود:«همسرت را پسندیده نگهدار»
ولی زید دیگر با زن خود نیامیخت و علیرغم چند بار فرمان پیامبر به ایشان که فرمودند «همسرت را پسندیده نگهدار» زنش را طلاق داد و تنها پس از آن بود که پیامبر با او ازدواج کردند. (طبقات ابن سعد واقدی، جلد 8، صفحه 104)
در نهایت محمد بنا بر دستور رسیده در قرآن با زینب ازدواج کرد و این آیات درباره این رخداد نازل شده است:
« به خاطر بیاور زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی به فرزند خواندهات «زید» میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی) و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید از آن زن جدا شد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان هنگامی که طلاق گیرند نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است. هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست. این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است!.» (سوره احزاب،آیات ۳۷ و ۳۸)
مسلمانان براساس این آیات معتقدند خداوند به محمد دستور داد تا با زینب ازدواج کند زیرا خداوند میخواست این رسم غلط جاهلیت مبنی بر اینکه یک مرد نمیتواند با زن پسرخوانده خود ازدواج کند را از میان بردارد.
زینب زن زید ابن حارثه بود. زید را خدیجه در جوانی خرید و به محمد بخشید. محمد نیز او را آزاد کرد و مطابق رسم تازیان او را به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده در سنن جاهلیت حکم فرزند را داشته و تمام احکام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است
اطرافیان محمد زید را زید بن محمد می خواندند و زید علاوه بر عنوان پسر خواندگی یکی از یاران صدیق و فداکار محمد هم محسوب می شد.
زینب دختر عمه محمد بود و خود محمد زینب را برای زید خواستگاری کرد و چون زید بنده آزاد شده بود؛ زینب و برادرش عبدالله از قبول این خواستگاری اکراه داشتند. ولی پس از نزول آیه ۳۶ سوره احزاب دیگر نه زینب و نه برادر قادر به نافرمانی بودند.
سوره احزاب ؛ آیه۳۶
هیچ مرد و زن مومن را در کاری که الله و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رای خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی الله و رسول کند؛ دانسته به گمراهی سختی افتاده است ( پیغمبر زینب دختر عمه اش را به زید غلام آزاد کرده خود ازدواج کرد و زینب گفت من از اشراف قریشم غلامی را به شوهری نپذیرم؛ این آیه نازل شد و پذیرفت).
پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست محمد گردن نهادن و زینب را برای زید عقد کردند. ولی پس از اندکی محمد که تا به آن روز زینب را ندیده بود؛ چمشش بر زینب می افتد و مهر زینب در دلش می نشیند. زینب از این مسئله آگاه شده که محمد از او خوشش میاید و از آن به بعد شروع به گلایه و شکایت کرده و زید را آگاه می سازد که از این ازدواج ناراضی است؛ چرا که زینب خود را از خانواده رسول میدانست و زید بنده ای بیش نبود.پس زید پیش محمد رفت و گفت که میخواهم از زینب جدا شوم. محمد از او پرسید که آیا اتفاقی افتاده است؟ زید جواب داد که نه؛ ولی زینب خود را برتر و شریف تر از من میداند و این امر مرا ناراحت کرده است.
سپس این آیه نازل شد:
سوره احزاب؛ آیه ۳۷
و چون تو به آنکس که الله ش نعمت اسلام و تواش نعمت آزادی (یعنی زید حارثه) به نصیحت گفتی برو زن خود را نگهدار و از الله بترس (وطلاقش مده) و آنچه در دل پنهان میداشتی (که زینب را بگیری و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را که در جاهلیت بود منسوخ کنی) الله آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی و از الله سزاوارتر بود بترسی؛ پس ما هم چون زید از آن زن کام دل گرفت و طلاقش داد او را به نکاح تو درآوردیم تا بعد از این مومنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدند( و طلاق دادند) بر خودش حرج و گناهی نپندارند و فرمان الله به انجام رسید.
از قرار معلوم محمد از یک طرف به زید گفته است که برو زن خود را نگه دار و طلاقش مده و از طرف دیگر این آیه را نازل کرده که هم گواه بر نصیحت خود بوده و هم گواه بر آنچه در دل پنهان میداشته؛ که الله این راز دل محمد را آشکار میکند و میگوید: که تو (محمد) سزاوارتر بود که از الله بترسی تا از حرف مردم؛ پس الله به همین خاطر زینب را از زید طلاق گرفته و به عقد تو(محمد) درمی آورد تا از آن به بعد همه مومنان بتوانند با زنان پسر خوانده خویش ازدواج کنند.خلاصه محمد طلاق آنها را جاری ساخت و خود زید را مامور کرد که برود و به زینب بگوید که الله او را به زنی به او یعنی محمد؛ داده است و خود را برای پذیرایی از محمد آماده کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر