شفاعت بدین معنی نیست که خدا را متوجه کارهایی کنیم که فراموش کرده انجام دهد، بلکه قرار دادن خودمان در قلب وضعیت دشوار است.
هنگامی که روسیه درگیر جنگی در داخل و خارج مرزهایش بود در یک دهکده کوچک در ایالتی که تازه دست به دست گشته بود، زنی جوان حدود ۲۵ ساله با دو فرزند کوچکش به دام افتاده بودند. همسر این زن عضو گروه مخالف بود. او که نتوانسته بود به موقع فرار کند پنهان شده بود تا شاید بدین طریق جان خود و دو فرزندش را نجات دهد. این زن یک شبانه روز را در وحشت زیاد سپری کرد و روز بعد هنگام غروب درب کلبهای را که در آن پنهان شده بود بازشد و زنی جوان به درون کلبه آمد. او که زنی ساده بود و هیچ نکته خاصی در وی دیده نمیشد سؤال کرد:
"آیا نام شما فلان و فلان است؟" مادر جوان با وحشت زیاد پاسخ داد: "بله" همسایه گفت: "محل اختفای شما کشف شده، آنها امشب برای تیرباران شما خواهند آمد. شما باید فرار کنید". مادر نگاهی به فرزندان خود کرد و گفت:"به کجا فرار کنم؟ چگونه میتوانم با این دو طفل بگریزم؟ آنها نمیتوانند به اندازه کافی سریع بروند که گرفتار نشویم". این همسایه ناگهان به معنای واقعی کلمه تبدیل به همسایه مذکور در انجیل شد و به مادر جوان نزدیک شد و با تبسمی گفت: "آنها به دنبال شما نخواهد گشت، زیرا من در اینجا به جای شما باقی خواهم ماند". مادر جوان پاسخ داد: "اما آنها شما را اعدام خواهند کرد". همسایه گفت: "بله اما من که فرزندی ندارم. شما باید بروید". آن زن و بچهها رفتند ولی همسایه منتظر ماند تا با مرگ روبرو شود.
وقتی ما برای کسی شفاعت میکنیم یعنی خود را در بطن بحران قرار میدهیم و مشکل او به مشکل ما تبدیل میگردد.
اسقف آنتونی بلوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر