پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۴

شخصیت روحانی


شخصیت روحانی
نویسنده: بیل هایبلز
مترجم: میشل آقامالیان
انتشارات ایلام
شابک ۰-‏‏‏‏‏‏‏‏۴۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏۹۰۶۲۵۶‏-‏‏‏‏‏‏‏‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏۹۷۸                                                
بها: ۴ پوند
 
واژۀ «روحانی» اغلب در میان مسیحیان مورد کج‌‌فهمی و سوءتعبیر واقع می‌‌شود. برخی مسیحیان این ویژگی را منصوب به کسی می‌‌دانند که مدام در عالم ملکوت سیر و سلوک می‌‌کند و با امور این‌‌جهانی سروکار چندانی ندارد. ولی آقای بیل هایبلز نویسندۀ کتاب "شخصیت روحانی" بر اساس کتاب‌‌مقدس تعریفی جامع و صحیح از این ویژگی ارائه می‌‌کند. در وهلۀ نخست صفت «روحانی» را با شخصیت در ارتباط می‌‌بیند و می‌‌گوید: «شخصیت یعنی آنچه ما انجام می‌‌‌‌دهیم.» بدین‌‌ترتیب بین صفت «روحانی» و شخصیت ما، یعنی اعمال‌‌مان، ارتباط مستقیم وجود دارد. نویسنده در فصل اول کتاب در مورد ویژگی‌‌های شخصیت سخن می‌‌گوید که همانا محبت کردن و استواری است. همچنین شرح می‌‌دهد که منظور از «محبت» بر خلاف آنچه اغلب تصور می‌‌شود، نه به معنای دوست داشته شدن بلکه دوست داشتن است. در فصل دوم به شرح ویژگی موضوع «شجاعت» می‌‌پردازد که یکی دیگر از ویژگی‌‌های مهم شخصیت است. شجاعت در غلبه بر ترس، در مسائل روزمره و عادی، در انتقادپذیر بودن، در پیروی از مسیح و بلاخره شجاعت در روابط. به‌‌زعم نویسنده، برای اصلاح، تربیت و تعمیم روابط باید شجاعت داشته باشیم وگرنه هرگز حاضر نخواهیم شد با مشکلات به‌‌طور واقعی روبه‌‌رو شویم.
سپس به موضوع انضباط می‌‌پردازد و نقش آن را در رشد و پرورش ابعاد مختلف شخصیت و روابط انسانی بررسی می‌‌کند. یکی از راهکارهایی که ارائه می‌‌کند «کسب موفقیت با استفاده از اصل دیرتر لذت بردن» است. انسان به پیروی از طبیعت نفسانی خود می‌‌خواهد هرچه زودتر به لذت و کامیابی برسد ولی از نظر خدا آنچه برای رشد و پرورش خصائل و فضائل والای روحانی در انسان ثمربخش است در اولویت قرار می‌‌گیرد.
در فصل دیگر اهمیتِ داشتنِ دید وسیع را مطرح می‌‌سازد و اینکه چگونه می‌‌توان با مشکلات به دو شیوۀ مختلف برخورد کرد. نویسنده از فردی زندانی مثال می‌‌آورد که هم می‌‌تواند بر میله‌‌های زندان خیره شود و در یأس و اندوه فرو برود و یا به ستاره‌‌هایی که در پَس میله‌‌های زندان می‌‌درخشند چشم بدوزد و با امید و تلاش به فکر یافتن راه‌‌حلی برای مشکل خود باشد. نویسنده در این رهنورد چهار راه‌‌حل ارائه می‌‌کند که بسیار کارآمد و راهگشا هستند.
در فصل پنجم به موضوع «مداومت» و «عبور از نقطۀ بی‌‌تاب شدن» می‌‌پردازد که یکی از مهم‌‌ترین فصل‌‌های کتاب است. ما اغلب به پیروی از طبیعت انسانی خود می‌‌کوشیم ساده‌‌ترین و سریع‌‌ترین راه را برای خلاصی از مشکلات بیابیم. چنانکه نویسنده می‌‌گوید، می‌‌خواهیم بر سر رئیس و همسر و هر که با او مشکل داریم فریاد بکشیم و دردها را پشت سرمان به هم بکوبیم و خود را خلاص کنیم غافل از اینکه فقط مشکل را با خود به نقطه‌‌ای دیگر برده‌‌ایم! یا وقتی خسته می‌‌شویم بلافاصله بایستیم و دست از تلاش برداریم. اینجاست که باید از خدا فیض و حکمت بطلبیم، و با بردباری از نقطۀ «بی‌‌تاب» شدن عبور کنیم و به ثمراتی که تلاش‌‌مان در پی دارد دست یابیم.
در فصل‌‌های ششم تا نهم بُعدی از محبت را معرفی می‌‌کند که اغلب از نظرها پنهان است، یعنی «بُعد خشنِ محبت». ما اغلب محبت را در ابراز احساسات گرم و صمیمانه می‌‌بینیم، و اگر کسی از ما انتقادی بکند و یا هشداری در خصوص نگرش و رفتارمان به ما بدهد دلگیر و سرخورده می‌‌شویم. حال آنکه محبت هر دو جلوه را دارد هم نرم‌‌خو و مهربان است و هم جدی و خشن. برخی به تبع ویژگی‌‌های شخصیتی‌‌شان نرم‌‌خویند و برخی خشن. ممکن است فردی نرم‌‌خو دوست خود را با ابراز احساسات گرم و تأیید افکار و رفتار اشتباه او به نابودی بکشد، و در عین حال فردی خشن با پند و رهنمود خود دوستش را از خطر نابودی برهاند. ما مسیحیان باید به هر دو جلوۀ محبت خو کنیم، و در تشخیص صحیح این جلوه‌‌ها و کاربردشان از خدا حکمت و فیض بطلبیم.
باید مشکلات را از دید خدا بنگریم و با دیگران چنان رفتار کنیم که مسیح با ما رفتار می‌‌کند. نباید به قیمت حفظ «صلح کاذب» از گفتن حقیقت اِبا کنیم، زیرا اگرچه رهنمود خشن آرامشِ فرد خاطی و صلح موجود را بر هم می‌‌زند لیکن خدا نتایج مطلوبی از آن پدید خواهد آورد. مثلاً مردی/زنی که نسبت به همسرش بی‌‌توجه است یا فرزندی که نسبت به رهنمودهای والدینش بی‌‌اعتناست بلاخره باید در این زمینه هشدار بشنوند.
البته تمامی اینها باید در بطن محبت و اعتماد متقابل صورت گیرد. بدون پل ساختن نمی‌‌توان از شکاف‌‌ها عبور کرد. نویسنده در جملاتی بامفهوم بر اهمیت توجه کردن به دیگران تأکید می‌‌گذارد، جملاتی نظیر: «من آنقدر تو را دوست دارم که نمی‌‌توانم دست روی دست بگذارم و شاهد این باشم که چگونه به دست خودت قبرت را می‌‌کنی». «من به قدری تو را دوست دارم که نمی‌‌توانم وقتی تو خورد و خوراک غلطی داری، هرگز ورزش نمی‌‌کنی و مدام مشروب می‌‌خوری و سیگار می‌‌کشی ادای خوشحال بودن درآورم.» «من به قدری تو را دوست دارم که باید بگویم با این وضع نمی‌‌توانی بیش از این در شرکت من بمانی. زیرا این وضع شخصیت تو را تباه می‌‌سازد و من از این مسئله راضی نیستم».
محبت باید فداکارانه باشد! ما اغلب انتظار داریم دیگران به‌‌خاطر محبتی که به آنها می‌‌کنیم از ما قدردانی کنند، که البته مطابق نگرش انسانی ما به‌‌جا نیز هست. اما از دیدگاه خدا محبت باید بدون چشم‌‌داشت و انتظار باشد. باید فداکارانه باشد. چنانکه محبت خدا در مسیح نسبت به ما فداکارانه است. هرچند در محبت کردن نیز از پا می‌‌افتیم و توش و توان‌‌مان ته می‌‌کشد، و اینجاست که هم باید از لحاظ فکری و روانی و هم از لحاظ روحانی استراحت کنیم و تغذیه شویم.
محبت تمام‌‌عیار، چنانکه نویسنده می‌‌گوید، چرخۀ دشمنی‌‌ها را می‌‌شکند. آقای هایبلز به برخی از تعالیم مسیح در موعظۀ بالای کوه اشاره می‌‌کند و به زیبایی مفهوم آنها را شرح می‌‌دهد. ما مسیحیان خوانده شده‌‌ایم که روی دیگر را به سیلی‌‌زنندگان بگردانیم، یک میل بیشتر برویم، و حتی عبای خود را نیز بدهیم. اینها همه بدان معنا است که تسلیم شرارت و بدی نشویم و سررشتۀ کار را نه به عِناد و دشمنی بلکه به خدا و نیکویی او بسپاریم.
نویسنده، در فصل پایانی کتاب، بر مسیح که همانا الگو و پیشوای مسیحیان است تمرکز می‌‌کند و ما را با او هم‌‌ارث می‌‌خواند. آنان که به مسیح ایمان می‌‌آورند فرزند خدا و هم‌‌ارث مسیح می‌‌شوند. هم در رنج‌‌های او شریک می‌‌گردند و هم در جلال آیندۀ او. حضور و سکونت روح‌‌القدس در قلب ایماندار مسیحی او را قادر می‌‌سازد تا شخصیت الاهی را در خود پرورش بدهد. خدا ایماندار مسیحی را در بطن جامعۀ الاهی رشد و نمو می‌‌دهد و در او شخصیتی روحانی، پایدار و عمیق پدید می‌‌آورد، و این ویژگی خصایل و فضائل روحانی و اخلاقی را که همانا ثمرات نیکوی روح هستند در ایماندار مسیحی به‌‌وجود می‌‌آورند.
ترجمه روان و نثر سادۀ این کتاب مطالعۀ آن را بسیار آسان و دلچسب ساخته است. مطالعۀ این کتاب ارزشمند را به همۀ هموطنان مسیحی پیشنهاد می‌‌کنم.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر