پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۴

نامه‌هایی به خدا

نامه‌هایی به خدا (Letters to God)                                               
کارگردان: دیوید نیکسون
نویسنده فیلمنامه: پاتریک داگتی
محصول ۲۰۱۰ آمریکا
 
ظهور موج جدیدی از تولید و پخش فیلم‌های مسیحی در سالیان اخیر را باید تا اندازه زیادی مرهون تلاش‌های شخصی دانست به نام دیوید نیکسون -‏‏‏‏ کارگردان و تهیه‌کننده‌ای که نامش به‌خاطر فیلم‌هایی که با مضامین مسیحی ساخته است بر سر زبان‌هاست. دیوید نیکسون در سیدنی استرالیا به دنیا آمد. از آنجا که والدینش ایماندارانِ مؤمنی بودند، در فضایی مسیحی رشد کرد و به شهادت خودش در مقطعی از این رشد تولدتازه را نیز شخصاً تجربه نمود (والدین دیوید بنیانگذار یک مؤسسه خدماتی مسیحی در سیدنی هستند و اکنون نیز با وجود کهولت سن همچنان به بشارت پیام انجیل ادامه می‌دهند). نیکسون در دانشگاه الاهیات مسیحی خواند، ولی همیشه آرزو داشت فیلمساز شود و فیلم‌هایی با مضامین مسیحی بسازد. طولی نکشید که او با کمک دیگر مسیحیان دست به کار تولید چنین فیلم‌هایی شد، و در کشورهایی چون روسیه، هندوستان و چندین کشور اروپایی فیلم‌های مستند مسیحی ساخت. فعالیت حرفه‌ای نیکسون با ساخت فیلم "رویارویی با غول‌ها" (Facing the Giants) آغاز شد که فروش نسبتاً خوبی داشت. اما وی تنها پس از ساخت فیلم “ضدآتش” (Fireproof) در سال ۲۰۰۸ بود که به محبوبیت فراوان دست یافت. ساخت این فیلم باعث شد کمپانی معروف فیلمسازی “سونی” برای ساخت سه فیلم با او قرارداد ببندد. نیکسون در فیلم “ضدآتش” به بررسی بحران طلاق پرداخت. در این فیلم صبر و بخشش مسیحی باعث جلوگیری از فروپاشی خانواده‌ای بحران‌زده می‌شود. این فیلم نه تنها مسیحیان، بلکه غیرمسیحیان زیادی را نیز تحت تأثیر قرار داد. کسانی که در تولید و ساخت این فیلم به نیکسون کمک کردند هم افراد حرفه‌ای بودند و هم اعضای ساده‌دل و وفادار کلیسایی که نیکسون عضو آن بود. فروش ۳۳ میلیون دلاری فیلم نشان داد که فیلم‌های مسیحی چنانچه به‌خوبی ساخته شود علاقمندان فراوان دارد و با استقبال مردم روبرو خواهد شد.
هدف دیوید نیکسون در فیلم‌هایش، به تصویر کشیدنِ نقش ایمان و محبت مسیحایی در زندگی روزمره مردم است. او معتقد است که سینمای هالیوود تکنیک‌های سینمایی، جلوه‌های ویژه و فروش بلیط سینما را چنان در اولویت قرار داده که برای ایمان مسیحی و ارزش‌های والای انسانی هیچ گونه مجال عرضِ اندامی باقی نمی‌ماند. برعکس، وی بر این باور است که فیلم ابزار بسیار نیرومندی در انتقال پیام مسیحیت است و باید این رسالت را جدی‌تر بگیرد. از نظر نیکسون، مردم دردمند دنیای امروز تشنۀ ابزارهای سودمندی چون فیلم‌‌های مسیحی هستند که بتواند بر زندگی آنها تأثیر مثبت بگذارد و در قلب‌شان بذر ایمان، امید و محبت بنشاند. او در جایی می‌گوید: «فیلم‌های سینمایی در واقع مَثَل‌هایی نوین (modern parables) هستند. درست مانند عیسی که به‌صورت مَثَل و حکایت صحبت می‌کرد و مفاهیم عمیق پادشاهی خدا را از این طریق به مردم منتقل می‌نمود. انسان با درکِ مَثل، قلبش لمس می‌شود. کسی که در زندگی هرگز قدم به کلیسا نمی‌گذارد، حاضر است به مدت دو ساعت در سالنی تاریک بنشیند و با تماشای فیلم، به پیامی مشخص گوش فرا دهد. فیلم ابزار بشارتیِ شگفت‌انگیزی است. اما قصد من صرفاً موعظه نیست، بلکه می‌خواهم احساس روحانیِ اشخاص را برانگیزانم.»
“نامه‌هایی به خدا” اولین فیلمی است که نیکسون برای کمپانی مشهور سونی ساخته است. منتقدین زیادی فیلم را به نقد کشیده‌اند و غالباً آن را بسیار کلیشه‌ای، شعارگونه و تبلیغی دانسته‌اند. برخی نیز کارگردان فیلم را از این جهت که با دخالت دادن ایمان مسیحی در فیلم طیف مخاطبین خود را به‌طرز قابل‌ملاحظه‌ای کاهش داده، مورد نکوهش قرار داده‌اند. اما نیکسون معتقد است که ما باید شهامت این را داشته باشیم که پیام خالص و نابِ مسیحی را به‌صورتی مستقیم و صریح معرفی کنیم.
البته در دنیایی که به‌صراحت اعلام داشتنِ ایمان مسیحی نکوهش می‌شود و حتی حمل صلیبی بر گردن در محل کار تبلیغ به حساب می‌آید و دعا کردنِ پرستاری مسیحی برای شخصی بیمار به اخراج او از محل کار می‌انجامد، نباید تعجب کرد که بر فیلم‌های نیکسون نیز برچسب دُگم‌اندیشی و انحصارطلبی زده شود. جهانِ بی‌اعتنا به خدا، از مسیحیان انتظار دارد پیام‌شان را همواره در لفافه و به‌صورت تلویحی بیان کنند، مبادا به کسی بربخورد و پلورالیسم دینی زیر پا گذاشته شود. دنیایی که از مسیح نفرت دارد، پیروان او را به پنهان‌کاری فرا می‌خواند و انتظار دارد مفاهیم مسیحی تا حد امکان کم‌رنگ جلوه داده شود و از محدودۀ چهاردیواریِ کلیسا تجاوز نکند.
فیلم “نامه‌هایی به خدا” چنین طریقی را برنگزیده و به قول بعضی از منتقدین، به خاطر همین رُک‌گویی طیف وسیعی از مخاطبین خود را از دست داده است. اما کارگردانِ فیلم معتقد است که باید در این راه حاضر به پرداخت بها بود، زیرا ساخت فیلم‌های مسیحی در جهانی که به مخالفت با مسیح و پیامش برخاسته، قدم نهادن در راهی سنگلاخی و صعب‌العبور است. او معتقد است که نباید ترسید و میدان را خالی کرد، بلکه باید اطمینان داشت که خداوند قادر است پیام خود را از طریق اینگونه فیلم‌ها برکت دهد و با قلب بینندگان صحبت کند.
 

داستان فیلم

فیلم "نامه‌هایی به خدا" بر اساس داستان واقعی کودکی هشت‌ ساله ساخته شده است به‌نام تایلور (Tyler) که مبتلا به سرطان است و ماه‌های پایانی عمرش را سپری می‌کند. تایلور پدرش را از دست داده و با مادر، برادر و مادربزرگش زندگی می‌کند که مسیحی معتقدی است. موضوع بیماری تایلور این خانواده را در غم و اندوه فرو برده و تمامی زندگی‌شان را تحت‌الشعاع قرار داده است. تایلور پسرک باایمانی است که خدا را بهترین دوست مکاتبه‌ای خود و یگانه دوست حقیقی می‌داند. او تقریباً هر روز در خلوت به خدا نامه می‌نویسد و آنچه را در دل دارد خطاب به او بر روی کاغذ می‌آورد. این نامه‌ها از قضا به دست پستچی محل می‌رسد که به‌خاطر اسارت به الکل به تازگی از همسر و پسر خردسالش جدا شده است و زندگی به هم ریخته‌ای دارد. پستچی که نمی‌داند با این نامه‌ها چه کند، سرانجام کنجکاو می‌شود آنها را بخواند و در اثر خواندن همین نامه‌ها رفته رفته زندگی‌اش دگرگون می‌شود. دوستی جالبی نیز که بین پستچی و پسر و خانواده‌اش به وجود می‌آید، به ایجاد این تغییر کمک می‌کند. او سپس تصمیم می‌گیرد با پخش تعداد زیادی از این نامه‌ها در بین همکاران خود، آنان را نیز به خواندن این نامه‌ها ترغیب کند تا از تأثیر دگرگون‌کنندۀ آن محروم نمانند. تایلور عاقبت در بستر بیماری و در حالی که دوستان و اعضای خانواده‌اش بر بالین اویند چشم از جهان فرو می‌بندد، و فیلم با شهادت دوستان و اطرافیان تایلور که از طریق مصاحبت با او یا خواندن نامه‌های او به مسیح ایمان آورده‌اند به پایان می‌رسد.
شاید انتظار بسیاری از تماشاگران مسیحی فیلم این بود که پسر در پایان شفا می‌یافت تا پیام بشارتی فیلم قوی‌تر شود. اما با نگاهی دقیق‌تر به جزئیات فیلم درمی‌یابیم که چرا کارگردان فیلمنامه را با چنین پایانی جلوی دوربین برده است. این فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، و در واقع نویسنده فیلمنامه کسی نیست جز پدرِ واقعی آن پسر که نامه‌های کودک خردسالش به خدا را پس از مرگ او در میز اتاقش پیدا می‌کند. آری، دفتر خاطرات پسری که در سال ۲۰۰۵ می‌میرد تبدیل به فیلمنامه‌ای می‌شود که با همکاری پدر کودک و فیلمساز ماهری چون دیوید نیکسون پنج سال بعد به‌صورت فیلم درمی‌‌آید.
پیام‌های روحانی زیادی را از این فیلم می‌توان دریافت نمود. من در اینجا نکاتی را که شخص خود مرا به فکر فرو برد در سه بخش خلاصه می‌کنم:
 

تأثیر بر دیگران

شاید مهم‌ترین پیام فیلم این باشد که ما مسیحیان نامه‌های زنده‌ای هستیم که مردم را با محبت مسیح آشنا می‌کنیم. بی‌جهت نیست که فیلم با این آیه زیبا خاتمه می‌یابد: «شما نشان داده‌اید که نامۀ مسیح هستید... نگاشته نه با مرکب، بلکه با روح خدای زنده، و نه بر لوح سنگی، بلکه بر لوح دل‌های گوشتین» (دوم قرنتیان ۳: ۳). انسان جزیره‌ متروکی نیست که به حال خود رها شده باشد. زندگی هر شخص تنها به خودش خلاصه نمی‌شود، بلکه انسان بخش اعظم زندگی‌اش را در ارتباط با دیگران می‌گذراند. هر یک از ما می‌تواند تأثیری شگرف بر دیگران بر جای نهد، چه مثبت و چه منفی. "نامه‌هایی به خدا" تأثیر مثبت تایلور بر انسان‌های پیرامونش را به تصویر می‌کشد: زندگی بحران‌زدۀ شخصی چون پستچیِ محل در نتیجۀ ارتباط با تایلور دگرگون می‌شود، خودِ پستجی نیز به نوبه خود می‌کوشد بر زندگی دیگران تأثیر مثبت بگذارند. حتی همکلاسیِ تایلور نیز در نتیجه مصاحبت با او، پس از مرگ تایلور به خدا می‌گوید که مسیح را در قلب خود پذیرفته است. تایلور که از نگاه دنیا امیدی برایش نیست، امیدبخشِ اطرافیانش است. چگونه است که کودکی محکوم به مرگ می‌تواند چنین امیدوارانه به زندگی بنگرد، در حالی که شخص سالم و شاغلی همچون پستچی در پی آن است که زندگی خود را با الکل به‌تدریج تباه کند؟ این سؤالی است که سازنده فیلم امیدوار است بینندگانش پس از تماشای فیلم از خود بپرسند.
خیلی از مواقع انسان‌ها از قدرت تأثیر خود بر دیگران غافلند. اما خالق ما از این امر باخبر است، و اگر به او اجازه دهیم می‌تواند از زندگی ما به‌عنوان ابزاری مناسب جهت تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده کند. آنچه مهم است نه شرایط ما، بلکه خدایی است که شرایط ما را وسیله‌ای می‌سازد تا از این طریق دیدگاه‌های نادرست و انگیزه‌های پوشالی انسان‌های درونِ جامعه ما را به چالش می‌کشد و آنها را به سوی خود می‌خوانَد. شاید بارها شخصی برکتی را که از زندگی دیگران یافته با ما در میان نهاده است. یا شاید هم پای صحبت شخصی نشسته‌ایم که از دیگران ضربه خورده و زخمی شده است. هم از برکت‌ها می‌شنویم و بنا می‌شویم و هم پای درد دل‌ها می‌نشینیم و دیگران را تسلّی می‌دهیم، و همه اینها نشان می‌‌دهد که هیچ کس از قانون تأثیرگذاری مستثنی نیست.
خداوند فیض بخشد که این تأثیر را جدی بگیریم و نمونه‌ای از خود بر جای گذاریم که باعث بنا، برکت و تشویق دیگران باشد. پولس رسول در نامه به دوستش فیلیمون می‌نویسد: «محبت تو مرا سخت شاد و دلگرم کرده است، چه تو به دل‌های مقدسان طراوت و تازگی بخشیده‌ای» (فیلیمون ۷). و همچنین خطاب به کلیسای تسالونیکی می‌نویسد: «شما برای همۀ ایمانداران مقدونیه و اخائیه سرمشقی بر جای گذاشتید، زیرا کلام خداوند به‌واسطۀ شما نه تنها در مقدونیه و اخائیه طنین افکند، بلکه ایمان شما به خدا در همه جا بر سر زبان‌هاست، آن‌گونه که دیگر نیازی نیست ما چیزی بگوییم» (اول تسالونیکیان ۱:‏۷-‏‏‏‏۸). آری، ما نامه‌های زندۀ خدا هستیم.
 

پرهیز از شعارهای غیر واقع‌گرایانه

کسانی که شعارگونه بودنِ چنین فیلمی را به‌عنوان ضعف عمده‌اش مطرح می‌کنند، با تماشای دقیق فیلم متوجه خواهند ‌شد که اتفاقاً این فیلم از شعارهای غیرواقعی می‌پرهیزد. فیلم احتمالاً به مذاق آن دسته از مسیحیانی که بجای متمرکز شدن بر خدای شفادهنده تنها بر شفا تمرکز می‌کنند چندان خوشایند نخواهد آمد. ممکن است بر فیلم ایراد بگیرند که چرا بر شفای الاهی تأکید نکرده است. اما اتفاقاً نقطۀ قوت فیلم در همین است که به جای تمرکز بر شفا، بر رابطه شفافی که بین پسر و خدای شفادهنده وجود دارد تأکید گذارده است. انتظار ما از پسری که در واپسین روزهای زندگی‌اش قرار دارد این است که شخصی ناامید، افسرده و بدخُلق باشد و همه چیز، حتی خدا را، به محاکمه بکشد. ولی او چنین نگرشی ندارد. اتفاقاً او از همه آرام‌تر است و بیشتر مواقع لبخند بر چهره‌ دارد. فیلمنامه‌نویس در نگارش داستان زندگی تایلور نخواسته است اغراق کند و تصویری ملکوتی و فوق‌روحانی از کودک ارائه دهد، بلکه به گواهی پدرِ واقعی تایلور، پسر واقعاً چنین بوده است. فیلم می‌کوشد در وهلۀ نخست رابطه با خدا را برجسته‌تر سازد، زیرا رابطه صمیمانه با خدا بالاترین تسلّی است که می‌توان برای شخصی دردمند تجویز ‌کرد. حتی شفا و معجزات نیز نباید جای چنین رابطه صمیمانه‌ای با خدا را بگیرد.
زندگی تایلور همچون نسیم فرح‌بخشی است بر چهرۀ افرادی که بیمار و رنجورند. شاید همه ما از سرطان رنج نبریم، ولی مطمئناً هر کدام از ما از تجربیات تلخ و دردناکی عبور می‌کنیم که جزء جدایی‌ناپذیرِ زندگی است. داستان زندگی تایلور به ما کمک می‌کند که با واقعیات زندگی، هر قدر هم تلخ، برخوردی درست و معقولانه داشته باشیم و بجای شکایت و سر دادنِ فریاد بی‌عدالتی، تمرکز خود را معطوف رابطۀ صحیح با خدا سازیم و بدانیم که می‌توان حتی در بدترین شرایط، روحیه آرامی را که مسیح به ما داده است حفظ کنیم و باعث جلال خدا و برکت اطرافیان‌مان باشیم.
 

ارائۀ تعریفی واقعی از دعا

دعا دقیقاً چیست؟ من اغلب می‌شنوم که افراد می‌پرسند: «چگونه باید دعا کرد؟ خدا بسیار بزرگ است و منِ حقیر چه می‌توانم به او بگویم؟» و یا اینکه: «من در جمع نمی‌توانم دعا کنم چون ادبیات خوبی ندارم و ممکن است مورد تمسخر دیگران قرار گیرم». فیلم "نامه‌هایی به خدا" خلوص و سادگی دعا را به بیننده خاطرنشان می‌سازد. دعا نه ادای کلماتی فاخر و رسمی و پیچیده، یا بیان جملاتی تکراری به زبانی بیگانه، بلکه گفتگویی دوستانه و صمیمانه با خداست. باید از دعا لذت برد و خود را محتاج بدان دید، نه اینکه آن را به مراسمی خسته‌کننده و تشریفاتی که صرفاً ادای وظیفه است تبدیل کرد.
نامه‌های تایلور بهترین نوعِ دعاست. او در این نامه‌ها با همان زبان دوستانه و بی‌پیرایه‌ای که در گفتگو با هم‌کلاسی یا مادرش به کار می‌گیرد، با خدا صحبت می‌کند. تایلور ساعت‌ها فکر نمی‌کند تا کلمات قشنگی بیابد و آنگاه صحبت کند، بلکه به سادگی قلم را به دست می‌گیرد و از وقایعی که روزانه با آن درگیر است می‌گوید. از فوتبال می‌نویسد که به آن عشق می‌ورزد، از پستچی که با او دوست شده است، از برادرش که احساس می‌کند در خانه دیده نمی‌شود، و از تنهایی مادرش که به یک مونس خوب نیاز دارد. جالب است که تایلور از بیماری خود سخنی نمی‌گوید، تقاضای شفا نمی‌کند و شکایتی از دیگران یا از وضعیت خود ندارد. در نامه‌های او اثری از تلخی و لعن و نفرین دیده نمی‌شود. فیلم به بیننده یادآور می‌شود که اتفاقاً در شرایط تلخ و اندوهبار زندگی است که باید بیش از هر زمان دیگر با خدا صحبت کرد. داشتن چنین ارتباط زنده‌ای بارهای زندگی را سبک می‌سازد و به انسان انگیزه و توانِ حرکت به جلو را می‌دهد. خدای ما خدایی نیست که نسبت به شرایط ما بی‌تفاوت باشد. او همیشه در کنار ماست، به‌ویژه در بحران‌ها. این ما هستیم که باید در هر وضعیتی نسبت به او وفادار و امین باقی بمانیم، دعا وسیلۀ خوبی است برای حفظ این ارتباط.
 
فیلم "نامه‌هایی به خدا" شاید از لحاظ تکنیک‌های سینمایی چندان خیره‌کننده نباشد و بیننده‌ را به هیجان و وحشت نیندازد، ولی از بطن واقعه‌ای تلخ پیامی دلگرم‌کننده بیرون کشیده است -‏‏‏‏ پیامی که دنیای دردمند ما سخت بدان محتاج است. تردید نیست که خدا امروز هم قادر است معجزه کند و بیماران را شفا بخشد، اما این را نیز باید پذیرفت که در خیلی موارد ارادۀ او این نیست که شخص شفا ‌یابد. مهم این است که بتوانیم با حفظ اعتماد بر او، برخورد درستی با عدم تحقق شفا داشته باشیم و حتی در رنج و بیماری، آرامش و ایمان خود را به خدا از دست ندهیم بلکه چون تایلور تا به آخر شاهدی امین برای او باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر